دوشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۱

از طرف ديگر ، درست برخلاف نظر نيروهاي جدايي طلب در كشورهاي مستعمره و تحت حاكميت ديكتاتوري كه از اقوام مختلف تشكيل شده ، آزادي ملي اقوام ساكن آن كشور ، اهميت درجه دومي پيدا مي كند و مبارزه براي گسيختن زنجيره هاي استعمار و طرد امپرياليسم ـ قبل از هرگونه مبارزه بر سر تقسيم حقوق و اختيارات داخلي ساكنين آن كشور ـ به صورت ضرورت اساسي و حياتي جنبش رهايي ملي در مي آيد . در اين مورد نيز استالين مي گويد : « كسانيكه مي گويند بگذار هركس فقط روي خود حساب كند و موضوع ملي مقدم بر همه است مردم را دچار تفرقه مي سازند . زيرا صحيح ترين شعار مبارزه مسائل عمومي مقدم بر همه است . »‌اشتباه بزرگ فرقه دموكرات آذربايجان نيز در همين جا بود كه وظيفه درجه دوم انقلاب را به جاي وظيفه اساسي و درجه اول پذيرفته مصالح آذربايجان را از منافع ساير نقاط ايران جدا كرد و راه خطايي را كه پيش پايش گذاشته بودند ، دانسته يا ندانسته ، چشم بسته پيمود و شايد هم به غلط صحت و اصالت آن را باور كرد . فرقه دموكرات آذربايجان به جاي ايجاد اتحاد بين كليه زحمتكشان ، آزادي خواهان و عناصر ضد استعمار در سراسر كشور ايران و ايجاد جبهه واحدي براي طرد امپرياليسم و سرنگون ساختن پايگاه هاي داخلي آن ـ در شرايط داخلي و جهاني آن چنان مساعد ـ مردم آذربايجان را از مامورين ناپاك و پليد حكومت تهران و تضييعات و تبعيضات آن ها ، به حساب ساير ايراني ها ، به خصوص تمام مردم فارس زبان گذاشت « حكومت فارس ها »را آماج حملات خود قرار داد ، اختلاف بين «‌فارس و ترك » را دامن زد و حتي از شؤونيسم ترك دفاع نمود . در اين مورد به قسمتي از نطق پيشه وري در اداره نظام وظيفه آذربايجان اشاره مي كنيم . وي گفت : « ... مردم ما خلقي بزرگ و قهرمان است ، اين خلق به هيچ وجه شباهتي به مردم تهران ، اصفهان و ساير نقاط ايران ندارد .... او فارس نيست وبا فارس ها فرق دارد ... »‌متاسفانه بدليل بحران هويت پيش آمده پس از فرو پاشي شوروي بعضي از نيرهاي چپ(به خصوص هواداران حزب توده،و همچنين بعضي از هواداران سازمان اكثريت نيز به نيروهاي تجزيه طلب پيوسته و تحت عنوان آزادي و فدراليسم بر طبل جدايي طلبي و تجزيه مي كوبند،كه آن نيز مجال ديگري را مي طلبد.
در مطلب گذشته، قوميت گرايي از ديد چپ بررسي شد،دنباله اين مطلب را از ديد تاريخي و ملي بررسي خواهم كرد.

هیچ نظری موجود نیست: