پنجشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۱

كاشكي ميشد دنيارو با چشمان ليلا ديد

چهارشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۱

براي اينكه بتوني خواهرانترو به محل كارشون برسوني ساعت 6.30 از خواب بيدار مي شي.يكي ميدان دربند ديگري تخت طاووس بعد مي ري تلوزيون توي راه ،تهيه كننده بهت ميگه قرار كنسل توهم به طرف خونه ميري و ميگي ميرم روي طرح جديد كار مي كنم.توي راه يه پيكان لكنتي به ماشينت مي زنه و اونو درب و داغون مي كنه خيالت راحته كه مقصر نيستي وزنگ مي زني كه كار شناس بياد.راننده به تو ميگه كه بيمه نامه اش تموم شده و پول خسارت رو هم نداره و تو از روي خيرخواهي مي گي باشه بريم بيمه من يه كاريش مي كنم.پيش دوستت ميري و قضيه رو مي گي اونهم ميگه بايد خودتو مقصر اعلام كني توهم قبول مي كني بعد چكرو مي گيره باهم به بانك و پول دريافت مي شه بعد راننده به صورتت نگاه مي كنه و مي گه اگه مقصر نبودي خودتو مقصر معرفي نمي كردي و با لبخندي برلب بانكو ترك مي كنه.به نظر شما من آدم ساده اي(شما بخونيد هالو)هستم؟
ظاهرا چند روزه يكي با آي دي من آن لاين مي شده. اگه براي كسي مزاحمتي ايجاد شده معذرت مي خواهم

سه‌شنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۱


.توى تمام زندگيت سعي مي كني به هيچ كس آسيبي نرني و هميشه مراقبي كه به ديگران كمك كتي ولي مي بيني كه همه يه جورايي دارن از تو سو استفاده مي كنن چه حالي بهت دست مي ده؟الان من اون حال رو دارم
مدتيه كه خيلي تنها شد.م

جمعه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۱

متاسفانه تا هفته ديگر هم به اينترنت دسترسي ندارم قول ميدم از هفته ديگه نوشتن را شروع كنم.

دوشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۱

قبلاًنوشته بودما كه تا مدتي مطالب مربوط به زنان وكلا مطالب جدي در اين جانمي نويسم . مطالب جديدوبه قول خودم روزآمد را با يك شعر شروع كردم . توي آن دوسه روزي كه اين مسير جريان داشت به فايل آرشيو مطالب تايپ شده ام رجوع كردم در اولين مطلب در تنهاي شب برخوردم درآن جا نوشته بودم كه من ميخواهم مطالب متفاوتي بنويسم در آن موقع در فكر اين بودم كه عقايد و تفكرات نامنسجم خودم را همانطور پراكنده در اين جا بنويسم بعد كم كم فرم نظر خواهي در اين جا درست شد و دوستان لطف مي كردند نظراتشان را مينوشتند و من نيز از آن استفاده مي كردم (يكي از همين دوستان سهراب منش بود كه در نظر خواهي مطلب گذشته نوشته بود كه از مسيرم منصرف شده ام ) كم كم اين نوشته ها و پاسخ ها باعث شد كه دنبال مطالب جديدتري باشم و دربعضي موارد نيز تجديد نظر كنم (در شروع نگارش خود رايك زن معرفي كرده بودم اين موضوع بدليل عدم امنيت در بلاگ بود) راستش من اين مطالب رو براي خوانندگان اينجا آماده ميكنم(به غير از مطالب روز آمد) اگر از مطلبي استقبال شود آن را ادامه ميدهم در غير اين صورت از ادامه آن صرف نظر مي كنم ( مانند گوشه هايي از فرهنگ ايران كه بدليل استقبال كم .آن مطلب دنبال نشد) و كمتر خط سير خاصي را دنبال كرده ام ( البته من فمنيست هستم به همين دليل و هر ازگاهي مطالب من رنگ وبوي اين چنبي به خود مي گيرد ) غرض اينكه خوشحال مي شم به من فقير بي سوات اكابري كمك كنيد . ( حال اگر گفتيد كه نوشتن اين مطلب چه لزومي داشت ؟)

جمعه، دی ۲۷، ۱۳۸۱

اونايي كه مدت زيادي هست كه بلاگ منو مي خونن مي دونن كه مدتها آياتي از قرآن را انتخاب و چيزكي هم در ذيل آن مي نوشتم.اين مطلب نمونه اي از آن مطالب است.(در ضمن مطلب ديشب تكراري نبود)
سوره واقعه آيات 35 تا 38
و فرشهاي پربها با فراش و زنان زيبا كه آنها را ما در كمال حسن و زيبايي آفريده ايم و هميشه آن زنان را باكره گردانيده ايم و شوهر دوست و با غنج وناز و جوان همسالان هم، اين نعمت هاي بهشتي مخصوص اصحاب يمين است.

در حالي كه در قرآن، از پاداش مانند (حوران بهشتي هميشه باكره، زنان مانند ياقوت و مرجان و...)براي مردان با ايمان در بهشت صحبت شده است،هيچ اشاره اي به پاداش زنان مومنه و متقي در بهشت و به ويژه آنها كه شوهران دنيايي شان به دلايلي به جهنم رفته اند و در بهشت تنها مي باشند، نشده است و مشخص نيست كه زنان خدا پرست و مومن چه نصيبي از لذايذ بهشتي مي برند.

چهارشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۱

مرمر من
در پرتوي مات ميلرزد
به كرانه هاي آسمان،
به كرانه هاي ابريشمين افق
با مردمكي بيگانه مي نگرم.
اينجا باد زمان فسرده،
بوته كام خشكيده،
آتش شورها فرو مرده.
زماني هنرم با تلاشي آرزومند مي كاويد
در خاره رازها
و مشك هستي من
با عطر خدايي مي سوخت
و بالهاي ارزنده الهام
در فروغ نيم نگاه سپيده مي رقصيد.
ولي نيستي،پيكان خويش را
در دلي خليد
كه چشمه سار زندگي بود
و زمستان خموش
در بوته زار پچپچه گر راه يافت.
آيا مي توان اميد داشت
كه ترانه مرغان و در طپيدن ماه
از جامه مرمرين به در آيم
وبا وزش بادها
گوگرد مغزها را شعله ور كنم
و آيا از سينه فسرده
از نو چشمه هاي شورنده خواهند جوشيد؟
داشتم آرشيو مي خوندم به نظرم بد نيومد بعضي از آنها را تكرار كنم.

شنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۱

من به خاطر اينكه برامون حرف در نيارن نگفتم اين درياچه زرشك كجا واقع شده امروز ديدم كه مرجان يكي از همسفرانمون (يه دوست خوب و همسر يه دوست فوقالعاده نازنين)لو داده اين زرشك كجاست .درسته رزشكش يخ زده بود ولي ما يخ نزديم(...)و اوني كه تولدش بود،توي برف مليش كرديم هم خودشو هم دو برادرش(گفتيم به وقت غيرتي نشن بگن چرا آبجي مارو مي زنن)خلاصه همه برف مالي (!)شدن به غيز از 4 نفر از جمله من(به من رحم كردن گفتن حيووني مريضه)جاي همه تان خالي.

با katbalou در باره زنا در بين افراد متاهل يه خورده موافقم (توي نظر خواهي نوشته بود)بعدا بيشتر مي نويسم

پنجشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۱

كاري را كه به من پيشنهاد شده بود امروز رد كردم.تهيه كننده خيلي از دستم ناراحت شدولي بايد اين كار رو مي كردم.(يه برنامه نمايشي به مناسبت ده فجر)پس احتمالا تا يك ماه آينده بايد با بي پولي سر كنم ولي دستم براي كار هاي ديگه كه انجام مي دم باز تر شد(كاش بابت اون كار ها هم پول مي دادند)
فردا قراره كه تولد يكي از بچه هاي گروه رودر كنار درياچه زرشك جشن بگيريمجاي همه تان را خالي مي كنم
فعلا اينو داشته باشيد تا بعد
I CANT TOUCH THE SUN

I can’t touch the clouds for you, I never reached the sun for you.

I’ve never done the things that you need done for you.

I’ve stretched as high as I can reach.

I guess I’m not the one for you.

‘Cause I can’t touch the clouds or reach the sun for you.

No, I can’t touch the clouds or reach the sun.


I can’t look inside your mind and see the things you’re hopin’for.

I can’t help you chase the dream you’re gropin’ for.

You say your arms are open wide,

But Lord knows who they’re open for.

I can’t know your mind or chase your dreams with you.

I can’t chase your dreams or know your mind.


I hope you find somebody who can do the things I didn’t do.

Find the road I didn’t find, and build a better world for you.

I hope you find somebody bold enough to reach and take ahold

And guide your ever-changin’ mind

And free your ever-risin’ soul.

But I can’t... I can’t.


I can’t turn back time for you and make you sweet sixteen again.

I can’t turn your barren fields to green again.

And I can’t sit around and talk about what might have been again

I can’t turn back time and make you young again.


I can’t turn hack time and make you young.


So say goodbye and don’t look back,

I’ve had some happy days with you.

Sorry I can’t be the one who stays with you.

And if they ask about me, you can say I was the one with you

Who never touched the clouds or reached the sun with you.

I can’t touch the clouds or reach the sun.

سه‌شنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۱

...هعچنين رسم بر اين بوده كه در زمان بذر افشاني زن و مرد بدون مراعات هيچ قاعده اي با هم مي آميختند.اينان از برپايي اين گونه مراسم سه منظور را دنبال مي كردند.اول اينكه يادي از گذشته خود مي نمودند ديگر اينكه فرصتي بدست مي آوردند تا زنهايي را كه شوهرانشان عقيم بوده اند بار دار كنند و سوم اينكه به زمين در ابتداي بهار بفهمانندكه از محافظه كاري زمستاني بيرون آيد و تخم هايي را كه به آن مي سپارند در خود پرورش دهد و چند ماه بعد محصول فراواني ببار آورد.همانطور كه قبلا نيز گفته بودم اين گونه جشنها در زمان ما به صورت كارناوالها بر گذار مي شود.(اين مبحث را فعلا ادامه نمي دم)
فهرست منابع:منشا خانواده نوشته فردريش انگلس---روابط جنسي در اقوام مختلف نوشته م-گوريك و الكس پتروويچ----زن و زيبايي نوشته ماري ژوپن -----كمون اوليه نوشته چند نويسنده روسي----تاريخ ويل دورانت و چند مقاله ديگر
زنا : با پيشرفت مالكيت، زنا كه سابق بر آن از گناهان كوچكي محسوب مي شد در زمره گناهان كبيره قرار گرفت نصف ملتهاي ابتدايي كه مي شناسيم بزنا اهميت چنداني نمي دهند . هنگامي كه مرد به مالكيت رسيد نه تنها از زن وفاداري كامل مي خواست ، بلكه بزودي متوجه اين نكته شد كه زن نيز ملك او مي باشد و حتي وقتي هم كه زن خود را از راه مهمان نوازي بهم خوابگي مهمان وا مي‎داشت اين عمل را از آن رو مي كرد كه زن را از لحاظ جسم و روح ملك خود مي دانست . پايان اين تصور بآنجا رسيد كه زن را مجبور ساختند با ساير اشياء مرد پس از مردن وي در قبر برود و با او دفن شود . در رژيم پدر شاهي مجازات زنا با مجازات دزدي يكسان بود گويي زنا نيز تجاوزي نسبت به مالكيت مرد محسوب مي شد .
مطلب بعدي:جشنهاي آزادي جنسي

خوبي اين مطالب اين است كه عده اي را ( به خصوص مردان)به فكر وا مي دارد.
در آخر مطلب نظر خود را هم خواهم نوشت ولي فكر مي كنم آنهاي كه مدتي است با اينجا آشنا هستند از نظر من مطلع باشند.
براي نگارش اين مطالب از ماخذ هاي متعددي استفاده شده كه بعد از پايان آن درج خواهد شد.
متاسفم كه هنوز در اين عصر لزوم بر گذاري كنفرانس خشونت خانگي بر عليه زنان احساس مي شه.(پنجشنبه هفته گذشته توسط مركز فر هنگي زنان بر گذار شد)

یکشنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۱

عده اي اعتقاد دارند كه با وجود آن كه احترام به بكارت و احساس شرم، از امور نسبي محسوب مي شوند و با وضع ازدواج از راه خريداري زن ارتباط دارند ، پاره اي فوايد اجتماعي نيز دارند و براي مساعدت در بقاي جنسي يكي از عوامل به شمار مي روند . موانعي كه عفت و پرده داري زنان در برابر شهوت مردان ايجاد كرده خود عاملي است كه عاطفه عشق شاعرانه را پديد آورده و ارزش زن را در چشم مرد بالا برده است . پيروي از سيستمي كه به بكارت اهميت مي دهد آن آساني و راحتي را كه در اجراي آرزوهاي جنسيي پيشتر وجود داشته و همچنين مادر شدن پيش از موقع را از ميان برده ، و فاصله اي را كه ميان پختگي اقتصادي و پختگي جنسي وجود دارد ـ و با پيشرفت تمدن به شكل سريعي رشد كرده ـ كوتاه كرده است . همين طرز تصور درباره بكارت بدون شك سبب مي شود كه فرد از لحاظ جسمي و عقلي نيرومند تر شود و دوران جواني و تربيت و كارآموزي طولاني تر گردد و در نتيجه سطح تربيتي و فرهنگي جنسي بشر بالاتر رود .

شنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۱

چه شد كه بكارت كه روزي قبح و گناه محسوب مي شد امروز جزو محسنات او به شمار مي رود؟
بدون شك هنگامي كه مالكيت در جريان زندگي فرمانروا گشت در امر بكارت هم اين تحول بوقوع پيوست. هنگامي كه مرد مالك زن شد مي خواست كه اين مالكيت براي مدت پيش از ازدواج هم امتداد پيدا كند ، و به همين جهت لازم شد كه زن در دوران پيش از ازدواج هم براي شوهر و مالك آينده خود عفت را نگاه دارد .
هنگامي كه خريداري زن معمول گرديد قيمت زن بكر از زن ديگري كه ضعف اراده نشان داده و بكارتش را از كف داده بود بيشتر شد و اين خود نيز به ارزش و اخلاقي بودن عفت و بكارت كمكي كرد .
اين نكته را بايد افزود كه در دستگاه ازدواج به وسيله خريداري همسر ، زن خود را اخلاقا موظف مي داند كه از هر گونه رابطه جنسي كه از آن به شوهر وي نفعي نمي رسد خودداري كند و از همين جا احساس حيا و عفت در وي پيدا مي شود و اگر لباس تا اين زمان به علت زينت و حفظ بدن ايجاد نشده باشد ، روي همين احساس لباس وارد ميدان زندگي مي گردد . در نزد بسياري از قبايل زن هنگامي لباس مي پوشد كه شوهر كرده باشد و اين در واقع علامت مالكيت شوهر نسبت به وي مي باشد ومانعي است كه ديگران را از وي دور مي سازد .

جمعه، دی ۱۳، ۱۳۸۱

اخلاق جنسي در اقوام اوليه
اين مطالب فقط براي افزايش معلومات عمومي در باره روابط جنسي و ازدواج در اقوام اوليه مي باشد.
روابط جنسي در ميان اقوام ابتدايي تا حدود زيادي آزاد بوده است و تابع هيچ قيد و بندي نبوده است در ميان سرخ پوستان دختران و پسران جوان آزادانه با يكديگر مي آميزند و اين عمل بهيچ وجه مانع ازدواج آنان نمي باشد و نيز در قبيله پاپو در گينه جديد حيات جنسي در سن كم شروع مي شود و تا پيش از زناشويي عمل جنسي به صورت اشتراكي صورت مي گيرد.
مفهوم عفت و بكارت نيز از آن دست مسايلي ست كه تازه پيدا شده است و آنچه كه دختران را در آن زمان نگران مي كرده از كف دادن بكارت نبوده بلكه از آن مي ترسيدند كه مبادا شايع شود فلان دختر نازاست.و غالبا زنان قبل از ازدواج فرزندي مي آورده تا به مردان قبيله خود ثابت كند كه نازا نيست و اين به پيدا كردن شوهر براي وي كمك مي نموده است.
در اجتماعات ابتدايي پيش از ظهور مالكيت بدختر با كره به تحقير نگاه مي كرده اند و اين را دليل عدم توجه مردان مي دانسته اند.در قبيله كافچادال اگر داماد عروس خود را باكره مي يافت بر آشفته مي شد و مادر عروس را از اينكه دختر خود را بكر به تصرف وي داده بباد دشنام ميگرفت.چه شد كه بكارت كه روزي قبح و گناه محسوب مي شد امروز جزو محسنات او به شمار مي رود؟(بقيه داره)

پنجشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۱

معمولا در كارهاي اقتصادي بابام شركت نمي كنم واين پدر رو حسابي نا راحت مي كنه و هر چند يك بار از من گله مي كنه ديشب هم باز شرو ع كرد به گله گذاري كه تو تنها پشت من هستي من روي تو خيلي حساب مي كردم و از اين حرفا آخرش هم گفت براي كاري با يد صبح بره نوشهر و خواست كه با او باشم منم ديدم هم فاله هم تماشا .خلاصه صبح ساعت 8 سفر شروع و ساعت 10 شب در تهران پايان يافت.جاي همه گي خالي(به خصوص احسان)هوا عالي بود،هنوزبرگاي زرد رو روي درختا مي شد ديد .فقط يه خورده خسته گي داشت اونم بدليل چندين ساعت رانندگي بودبه همين دليل امشب از مطلب جدي خبري نيست(مغزم اصلا كار نمي كنه!حالا همه مي گن مگه قبلا كار مي كرده؟)

چهارشنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۱

اين اروپاييا چقدر ماهن،سفير، كنسول،وابسته فرهنگي،خلاصه تمامي اعضاي سفارت رفته بودن كشورشون و چند تن از اتباع و يك كارمند سفارت اين مهموني رو فقط براي ماها(ايراني ها)ترتيب داده بودن.ولي از حق نگذريم مراسم خوبي بود كه با تك نوازي پيانو آغاز و تا ساعت 10 كه من اونجارو ترك كردم كلي رقص و موسيقي و پخش مراسم سال نو به طور مستقيم...مهموني بعدي هم خوب بود.