دوشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۲

ميدوني
نسلي هستيم پر حاصل از لعنت و افتخار
با پارس كف آلودمرداني كين توز
و گريز از مغزهاي پوك و چكمه هاي بي احساس
كه به لطافت اطلسي پوزخند مي زدند
گريز در امنيت بلبل و سكوت گياهان
بين سنگ هاي جهل و غرض
استخوانهاي ما را در هم ساييدند
تا از عصاره آن چراغ خود را روشن كنند
و شكم پرست ها مانند يابو هاي سر به زير
تنها قروچيدن يونجه خود را مي شنيدند
وقتي كه اعراب به ايران حمله كردند يزد گرد پادشاه وقت ايران خانواده اش را به مركز ايران فرستاد و دستور دادشهري با برج و باروي بلندساختند و خانواده اش را در آن جاي داد.(آن شهر بعد ها يزد نام گرفت).پس از عقب نشيني هاي مكرر سپاهيان ايران اعراب به مركز ايران نيز رسيدند و خانواده يزدگرد در اطراف يزد در كوهها پراكنده شدند و تا پايان عمر در همانجا ماندند.اين اماكن اكنون زيارتگاه زردشتيان است و همه ساله در روز هاي به خصوص زردشتيان براي زيارت به آنجا مي روند.
پير بانو،پير هريشت،پارس بان،پير سبزيا چكچك و پير ناركي نام اين زيارتگاههاست كه همه آنها در اطراف يزد قرار دارند.

یکشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۲

به سبک انشاهای دوره دبستان
تعطیلات نوروزی خود را چگونه گذراندید ؟ ( قسمت اول )

سلام . سال نو مبارک
سال نوی ما بسیار خوب آغاز شد . تحویل سال ما خواب ماندیم و 25 دقیقه بعد از تحویل سال ما را همسر محترم بیدار نمودند و گفتند یکی دو دقیقه قبل سال تحویل شد ! ما هم به زور چشمان مبارکمان را از خواب بیدار کردیم و شروع به دیده بوسی با خانواده نمودیم . امسال به دلیل معذوراتی که تا الان برایمان روشن نشده خانواده همسرمان سفره هفت سین پهن نکرده بودند . به همین دلیل ما هنوز هم منتظریم که عید بیاید ........... بعد هم دوباره گرفتیم و خوابیدیم
روزهای بعد را هی رفتیم توی تنها خیابان چالوس قدم زدیم و از بس که قدم را زدیم بیچاره درب و داغان گردید .
از روز پنجم عید هم منتظر آمدن روز ششم بودیم . در این روز قرار بود عده ای از دوستان برای دید و بازدید از خرسهای جنگلی که تازه از خواب زمستانی بیدار شده بودند به چالوس بیایند . صبح روز ششم فهمیدیم که یکی از دوستان که اسمش را نمی گویم ( اگر بگویم حتما شما او را می شناسید . ویژگی این آقا دست فرمان بسیار خوبشان می باشد ! ) با یک پراید بی نوای دیگر تصادف کرده و دچار خسارات فراوان مالی و روانی شده اند . بالاخره در ساعت هفت و نیم شب موفق به دیدار روی ماه ایشان گردیدیم که البته خیلی هم روی ماهشان تعریفی نداشت .
روز بعد هم رفتیم به عیادت ماشین فلک زده ایشان که دچار مختصری جراحت ( در حدود 700 هزار تومان ) شده بودند . صاحب محترم ماشین هم از آن پس به خاطر اینکه بیشتر از اینها به خرج نیفتند فقط به خوردن نان و ماست بسنده نمودند ....
این بود قسمت اول انشای ما . قسمت ( های ؟ ) بعدی این انشاء را در روزهای بعد پیگیری فرمائید لطفا !!!
مرجان
مي دوني
من فكر مي كنم سر ما كلاه گذاشته اند. يكنفر آن بالا،همانجا كه هيچ كس نيست،هست كه همه را دست مي اندازدو تفريح مي كند. آن بالا يك لبخند هست،عجيب و پر تمسخر، يك پوز خندو هيچكس هم پشتش نيست.

شنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۲

از اين كه ننوشتم دارم مي رم سفر بايد كه ببخشيد الان هم زياد نمي تونم بنويسم
اول اينكه دوست جونم از آمريكا اومده دوم اينكه يه سفر توپ به يزد، كرمان،اردكان،نايين و بم داشتم كه بعدا بيشتر درموردش مي نويسم بعد هم رفتم شمال براي جنگل نوردي كه توي را تصادف كردم و اين ماشين هم رفت بغل اون يكي يه جوري تصادف كردم كه فكر نكنم كسي به خوبي من بتونه اين كارو بكنه خلاصه هفتصد هزار كاسب شدم ،اگه منو با لباس مبدل كاسه به دست دم مسجد شاه ديدين به روم نياريد.

پنجشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۱

سخن گو از بهار ،
از آن گلسنگ ملون
كه در زير آسمان گوگردي
روييد ،
از پرش غبار طلايي بر مارپيچ جاده ها ،
از گودال ها كه آسماني در خور دارند ،
از بي شمار گل هاي زرد ،
در بي شمار گل هاي سفيد ،
از غرش هاي محو در لابلاي سكوت ،
از دلهره گام هاي ناشناس ،
از طيران پرنده در مدارهاي هوا
بر فراز درختي با ده بازوي گشاده
و ظهور ناگهاني خورشيد با تجلي ساحر خود
در ميان رنگ ها و حجم ها .
جهان هماهنگي است .
هماهنگي بنفش باز نسترن ها با ارغوان تيره افق .
هماهنگي قنديل هاي گلي فام شاه بلوط
با تاج لرزان سروها .
جهان پديده ها است .
رعشه دائمي علف هاي لاغر و خميده
و سفر بي سرانجام گل هاي قاصد
و چرخش ناگزير برگ هاي رها شده در باد سرنوشت .
و چشمان من
در قفسه آجرها و شيشه ها
چون به پرواز درناها در لاژورد مي نگرد
از اندوه نمناك مي شود .
از اينجا تا پرده شفاف ماه ،
تا كشور فراخ آب هاي آسماني
آه اي پرش خيال و نگاه
در اين امواج نوراني هوا
كه آن را چون شير گرن مي توان نوشيد
نغمه اي دور دست بر بال عاج كبوترهاي مهربان ،
سرود بلورين كودكي است با جعدهاي طلايي
ولوله اي از برگ ها در شاخه هاست ،
با آن همه پرزهاي سيمين و رگ هاي لطيف
و آن همه طرح هاي هندسي و غير هندسي
آري اين گياهان
از گنجشگ ها و زنجره ها پرگوترند
و من با همين گوش هاي زميني
سرود آسمان را مي شنوم
كه با باران زرين خورشيد
فرو مي ريزد . در جان و در شعر مواد
و در آنسوي كدورت ههاي چوبينه و سنگينه ،
در صرف و نحو همه موجودات ،
در چكامه پر شكوه آتش فشان ،
اين گل خون آلود زمانه ،
در محط پر طنين آبشار ،
در همه جا روح من است نشسته و من
در اين معبد ارواح آشنا
بين ستون هاي طولاني نور ديوانه وار مي گردم
و با غرش رعد مي خندم
تا آنجا كه
با شانه هايي خيس به زير پوشال هاي معطر پناه برم .
شلاشاپ يك جوي گمراه ،
آنجا كه منخرين لطيف آهو مي لرزد
و ميوه كال بي صدا سقوط مي كند
بر سنگ هاي خزه پوش و سنگ هايي با رگه آبي ،
در اين مخزن رنگ هاي بي نام ،
در اين بازي شگرف سايه ها و روشني ها
و در اين شهرهاي پر غلغله مورها و زنبورها
با عزلت خويش
كه مانند شراب مست مي كند ،
با عزلت خويش كه مانند ابديت ژرف است .
**************************************
هر سال قبل از عيد مي نشستم و براي خودم و براي سال جديد برنامه ريزي مي كردم، و تقريبا به تمامي اهدافم دست مي يا فتم بجز يكي
امسال نيز آن موضوع جزو برنامه هايم بود باز نيز چنين نشد.
براي سال آينده هيچ فكري نكردم براي سالي كه معلوم نيست تا كي دوام بيارم.
براي همه سال خوبي رو آرزو مي كنم
مي دوني
به اصرار پدر هميشه توي محله هاي فقير نشين زندگي مي كرديم به همين خاطر از يچه گي چهره فقر تا حدودي برام شناخته شده بود
17 سالم بود كه براي تهيه يك گزارش براي سازمان خبر نگاران بدون مرز با فقر و مواد مخدربيشتر آشنا شدم.اون سالها به خودم مي گفتم مگه ميشه اين آدمارو ديد و عاشق شد مگه مي شه اين آدمارو ديد انوقت دست دوست دخترتو بگيري بري پارك و براش حرفاي عاشقانه بزني وقتي هم برام پيش اومد انقدر خودمو شكنجه دادم تا اون آتش رو كم تر بكنم و هنوز جاي اون جراحت ها مونده.بعد ها همه اش دنبال آرمان هام بودم و زندگي زميني رو تا حدود زيادي براي خودم ممنوع كرده بودم از اون به بعد با هر دختري آشنا شدم اولين چيزي كه بهش گفتم اين بود كه تو براي من مثل يه پسري اينو فراموش نكن!
ولي پارسال به خودم قول دادم كه سال 81 يه دوست خوب براي خودم دستو پا كنم،اون موقع چند ماهي مي شد كه از آشنايي ما مي گذشت، به تو هم همينو گفته بودم يادته؟به تو گفتم كه از سن و سال من گذشته كه ديگه عاشق بشم يا دختر يازي كنم و تو خنديدي .شبهاي زيادي رو با هم بوديم،سفر اون شبو يادته از زور سرماي توي كلبه روستايي ما ،با هم زير سه تا پتو رفتيم اون شب دوست داشتم كه تمام شب رو توي آغوشم بودي ولي به خاطر اينكه تنم به بدن تو نخوره تا صبح نتونستم بخوابم و تو وقتي اينو فهميدي باز هم خنديدي.
من نمي خواهم هموني كه بودم باشم حد اقل در رابطه با تو اين فرم رابطه براي من مطلوب نيست چون منو خيلي اذيت مي كنه .پس يا بايد ترميم كنيم يا ادامه نديم.

سه‌شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۱

براي نو شدنِ سال ....

فراموش نكنيم كه اگر “ نو “ سرشار از نيرويِ حيات است و قدرت خود را از ضرورت كسب ميكند, " كهنه " نيز از نيروي مخوفِ عادت بهره مند است . در عادت نيروئي وحشت انگيز نهفته است و از همين سرچشمه است كه كهنه , نيرويِ شگرف خود را به دست مي آورد . نيروئي كه به آن امكان مي دهد در برابرِ نو مقاومت كند و استقرار آن را به تاخير اندازد . ولي اين پايداري هرچند نيرومند باشد , سر انجام نو , كهنه را در هم مي شكند و خود بر جايِ آن پشتِ سنگر مي نشيند تا به نوبة خود كهنه گردد و از جانب نوئي ديگر , رانده شود .
مرجان

اااااااااااه , اينجا چقدر قشنگ شده .
احسان جان دستت درد نكنه .
من متاسفانه از فردا تا 16 فروردين نميتونم اينجا چيزي بنويسم . گفته بودم كه امكاناتم كمه . ضمنا توي جنگلي كه داريم ميريم امكان دسترسي به اينترنت اصلا وجود نداره !!
دلم براتون تنگ ميشه . شما چطور ؟ دلتون براي ما تنگ نميشه ؟ ميدونم.... ميشه ! مرسي كه دلمون رو نشكوندين
منتظر ديدار دوباره تون در سال جديد هستم
سال نو مبارك
مرجان
چهره جديد اينجا مديون دستان هنر مند احسان عزيزه
احسان جون دستت درد نكنه

دوشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۱

مي دونين در ايران باستان چطوري مي فهميدن كه سال نو فرا رسيده؟
حفره اي در سقف كاخ اصلي شاهان ايجاد مي كردنو وقتي خورشيد اولين روز فروردين مي تابيد نور از آن حفره عبور كرده و به جايي كه در زمين تعبيه شده بوده مي تابيده و آن محل را روشن مي نموده اعلام شروع جشنهاي نوروزي توسط جارچيان صورت مي گرفته
راستي مثل اينكه قراره مركز فرهنگي زنان رو كه بر گذار كنند مراسم 8 مارس در پارك لاله بوده منحل كنن .

شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۱

منتظر يك بلاگ متفاوت از نظر شكل و قيافه باشيد
يه سفر به درياچه و كوير ميقان

سه‌شنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۱

با شما آيندگانم
اي جهان سازانِ خوشنود
اي تناورهاي فردا
قرنِ ما , قرني چنين بود ...
قرنِ زندان
قرنِ ميله
قرنِ اعدامِ حقيقت
قرنِ تن دادن به دار و
قرنِ كشتارِ شهامت .

مرجان
لحظاتي هستن كه دوران سازَند
كلماتي كه دل انگيزتر از آوازند
مردماني كه تو گوئي آنان
از دل پاك حقيقت زادند ...

عجيب است ماجراهاي زندگي و عجيب تر از آن آدميانند .
با هم ببينيم ...

افلاطون : اگر در چنگ آنان اسير شوي , راه تو به سويِ جام شوكران است . ما درازگوشي آماده كرده ايم تا تو را به اِسپارت برساند و از چنگ دژخيم برهاند .
سقراط : بيهوده . من از آن كه بهترين حاصلِ عمرِ من است نخواهم گذشت .
افلاطون : آيا مرگ بهترين حاصلِ زندگي ِ توست ؟
سقراط : مرگ نه , شهادت .
افلاطون : مگر زندگي به پيشوازِ مرگ رفتن است ؟
سقراط : نه , مرگِ من به پيشوازِ زندگي رفتن است .

( آزمودم مرگِ من در زندگيست چون رَهَم زين زندگي , پايندگيست )
مرجان

دوشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۱

متاسفانه بدليل كار زياد نتونستم مطلب چنداني به مناسبت 8 مارس بنويسم براي همين اين مطالب با اندكي تاخير نوشته خواهند شد.
يك نكته از تاريخ مبارزات زنان ايران.
در 8 مارس 1978 كه همون 1357 خودمون مي شه زنان ايراني با گردهمايي خود در دادگستري موارد زير را خواستار شدند.
پوشش متعارف زنان بايد با توجه به عرف و عادت و اقتضاي محيط و به تشخيص خود زنان باشد.
حق بر خورداري مساوي با مردان از حقوق مدني
حقوق سياسي اجتماعي و اقتصادي بدون تبعيض
امنيت كامل زنان در استفاده از حقوق و آزادي هاي تضمين شده
موانع شغلي زنان برداشته شودنقايص قانون حمايت از خانواده برداشته شود.
جالبه كه پس از چندين سال زنان ما هنوز دنبال همان موارد مطرح شده هستند و نشان مي دهد كه نه تنها كوچكترين پيش رفتي حاصل نشده بلكه به مراتب عقب تر نيز رفته ايم.
طنز:آقا چرا مي خواهيد همسر خود را طلاق بديد؟
براي اينكه ديشب يكي از رفقا ميهمان بود موقع خوردن شام موي خانم از توي غذا بيرون آمد.
خوب به خاطر يك موي توي غذا كه آدم زنشو طلاق نمي ده!
اي آقا من صد دفعه بهش گفته بودم كه آگه مرد قريبه موشو ببينه طلاقش مي دم حالا خواه توي قورمه سبزي باشه خواه روي سرش مو موه ديگه.
راستي هيچ مي دونيد كه با لوازم آرايشي كه خانم هاد ر سال استفاده مي كنن مي شه تمام ديوار هاي تهران را رنگ كرد.(من با آرايش به اندازه مخالف نيستم ها،حالا اين ميزان مصرف به اندازه رو كي بايد معين كيه؟! اينو ديگه من نمي دونم)
به اميد روزي كه، روز زن، حقوق زنو مساله زن نباشد و همه روز ها براي آزادي انسانها حقوق انسانها و روزي براي انسانيت باشد.(اينم شعار)
آقا , يه سئوال شرم آور !!! شما هيچوقت با مشكل مهمون ناخوانده روبرو بودين ؟ اين مشكل رو چه جوري حل كردين ؟ راستش من كه ديگه مستاصل شدم . هيچ جوري نميتونم با دوستاني كه هر وقت شب دلشون هواي ما رو ميكنه بدونِ خبر , پا ميشن و ميان خونه مون خودم رو تطبيق بدم . لطفا راهنمائيم كنيد چون به شدت براي حل اين مشكل به راهنمائيتون نياز دارم .....
كليد معما : ما توي خونه مون تلفن نداريم ولي همة دوستانمون شمارة تلفن محل كار من و عمو فريد رو دارند !!
راستي آدرس اي ميل من هست marjan_m_n@yahoo.com , اين هم براي كساني كه ميخوان كمك كنند ...
هم اكنون نيازمند ياري سبزتان هستم !
مرجان
ببينم , تو راستي راستي بوي عيد رو حس ميكني ؟
چند ساله كه من اصلا نزديك شدنِ عيد رو حس نميكنم . باور نميكنم كه بهاري مياد . ديگه شور و شوقي براي اومدنش ندارم . كدوم عيد ؟ حس كردنِ بهار دلِ شاد ميخواد .
وقتي ساعت 10 شب براي قدم زدن از خونه ميام بيرون و ميبينم جواني در حال كاويدن آشغالهاي همسايه ست , هوا رو سردتر حس ميكنم .
وقتي پيرمرد كفاش افغاني كه در همسايگي من , در همون كوچه اي كه دارم توش زندگي ميكنم رو مي بينم كه در لانه اي كه به زحمت ارتفاعش به يك متر ميرسه زندگي و كار ميكنه و شبها هم بالاي تنور نانوائي ميخوابه , شرمنده ميشم از اينكه بگم براي اومدن بهار خوشحالم . شايد اومدن بهار براي اون فقط اين مزيت رو داشته باشه كه ديگه عصرها توي لونه ش نمي لرزه .
خوش به حال بچه ها كه اينها رو نمي بينن .....
مرجان

یکشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۱


اجتماع بزرگداشت روز جهاني زن در پارك لاله
روز گدشته صدها تن از زنان ايراني با اجتماع در پارك لاله تهران ، هشتم مارس روز جهاني زن گرامي داشتند. اين مراسم از سوي «مركز فرهنگي زنان» و با عنوان «روز همبستگي و پيكار زنان براي حقوق برابر، صلح و عدالت» برگزار شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين اجتماع زنان پلاكاردهايي با شعارهاي «دموكراسي يعني صلح، نه سلاح»، «اگر خانواده واحد اصلي جامعه است، پس حق برخورداري از حمايت جامعه و دولت را دارد»، «جنگ و خشونت، زنان، كودكان و محيط زيست را به نابودي مي‌كشاند»، «پيوستن بدون قيد و شرط به كنوانسيون محو تبعيض عليه زنان» و ... در دست داشتند.
به گزارش خبرنگار سايت خبري «زنان ايران» ، برنامه با صحبت هاي مجري در خصوص مركز فرهنگي زنان آغاز شد. وي در ادامه تاريخچه كوتاهي از 8 مارس را براي حاضرين قرائت كرد. در ليست برنامه پس از سخنراني مدعوين، تريبون آزاد گنجانده شده بود.
اولين سخنران نوشين احمدي خراساني بود. وي پس از محكوم ساختن جنگ در عراق گفت: ” چگونه روز 8 مارس را تبريك بگوييم وقتي سياست هاي بانك جهاني در اينجا هم اجرا مي شوند و ما مي دانيم كه زنان اولين قربانيان تعديل اقتصادي هستند و سياست هاي بانك جهاني فقر بيشتر براي زنان به همراه دارد. چگونه شادباش بگوييم وقتي دو سوم كار در جهان را زنان انجام مي دهند و تنها 5 درصد درآمدها را به خود اختصاص مي دهند. چگونه شاد باشيم وقتي دختر 9 ساله را به اذن پدر شوهر مي دهند.“(در اين هنگام تشويق حاضرين) وي در ادامه در خصوص تبديل روز جهاني زن به اعتراضي عليه جنگ و نابرابري و خشونت سخن گفت.
فيروزه مهاجر سخنران دوم نيز با محكوم ساختن حمله به عراق ، عنوان سخنانش را فرصت ها باز دست رفته اعلام كرد. وي با ارائه آمار مربوط به بيماري و فقر و آخرين اخبار از جنگ عراق و محكوم نمودن سازمان ملل متحداز بوش خواست تا جنگ را متوقف سازد. وي در ادامه در خصوص قاچاق زنان و ايدز گفت: ”در 30 سال اخير بيش از 30 ميليون زن و كودك در آسيا طعمه باندهاي قاچاق انسان شده اند. و 60 درصد ايدزي هاي قاره آفريقا را زنان تشكيل مي دهند.“
وي با بر شمردن مشكلات زنان آسيايي اعم از تجاوز جنسي، تبعيضات جنسيتي و دسترسي نداشتن همه اين زنان به آموزش و كار، براي زنان آرزوي صلح و آزادي كرد. وي گفت: ”صلح براي زن عراقي، صلح براي زن فلسطيني و صلح براي زن اسرائيلي.“
زهره ارزني سخنران سوم در در خصوص كنواسيون رفع تبعيض از زنان و از دستور كار مجلس خارج شدن آن به نمايندگان تذكر آيين نامه اي داد. وي در ادامه گفت: هيچ نماينده مردي به خارج از دستور شدن كنواسيون عكس العملي نشان نداد. آيا نمايندگان مرد فقط براي مردان هستند؟ وي در خصوص مناصب مديريتي و جايگاه زنان گفت: اينهمه نمايندگان از وزارتخانه ها سئوال مي كنند، چرا هيچ مردي از وزارتخانه ها در باره تعداد مديران زن سئوالي نمي كند. در وزارت آموزش و پرورش 70 درصد نيروها را زنان تشكيل مي دهند. آيا اين زنان حق ندارند كه 10 ، 15، يا 30 درصد مديريت را به عهده بگيرند؟ ( تشويق حاضرين) وي در ادامه افزود: در هنگام انتخاب هيئت وزيران مي گويند زنان تجربه مديريت مياني را ندارند. آيا مديريت مياني دست ماست؟ ما را بايد انتخاب كنند تا مديريت مياني را تجربه كنيم. وي با اشاره به افزايش 20 درصدي طلاق در سال جاري علت اصلي طلاق و مشگلات خانواده در ايران را قانون خانواده 70 ساله دانست و متذكر شد كه با يكي دو ماده اصلاحي مشكلي حل نمي شود.
خانم شيرين عبادي، حقوقدان در جمع تجمع‌كنندگان با تاكيد بر اينكه زنان در صورت داشتن حق حيات خود، حقوق اجتماعي‌اشان را كسب خواهند كرد، گفت: سخن گفتن از صلح و عدالت هنگامي جنگ بر سر جهانيان سايه افكنده، بسيار سخت است.
وي با بيان اين پرسش كه «اين كدام مردانند كه مي‌جنگند و زنان به واسطه آن آسيب مي‌پذيرند؟» افزود: مردان براي قدرت مي‌جنگند، در حاليكه به تبع آن خانه هزاران زن خراب شده و آنها را در گمنامي ميان آوارها پنهان مي‌سازند.
عبادي در ادامه با تاكيد بر اينكه فرهنگ مردسالار تنها خواست مردان نيست، خاطرنشان كرد: فرهنگ مردسالار ژن معيوبي است كه از زنان به مردان به ارث مي‌رسد، بنابراين اگر زنان خود خواهان از بين بردن اين فرهنگ نباشند، تغييري در بهبود شرايط خود نخواهند ديد.

مهمان بعدي عذرا خضري از شهرستان اوز بود كه با تشكر از مركز فرهنگي زنان در خصوص فعاليت هاي زنان شهرستانش سخناني را ايراد كرد.
شادي صدر سخنران بعدي با بيان تلاشهاي انجام گرفته در خصوص پيوستن به كنواسيون و شرط عدم مغايرت با قوانين جمهوري اسلامي گفت: من مي خواهم درخواست كنم كه به كنوانسيون نپيونديم. يک سال تمام به خواسته ها و مطالبات ما درباره پيوستن به کنوانسيون توجهي نکردند و حالا مي خواهند با يک شرط به آن بپيوندند و آن اين است: کنوانسيون را قبول مي کنيم تا جايي که مخالف قوانين ايران نباشد. اين يعني يک هيچ بزرگ و يعني تنها يک متن بدون اثر در مجموعه قوانين. مقامات رسمي اعلام کرده اند به کنوانسيون ملحق نمي شويم براي اينکه وضعيت زنان بهبود پيدا کند بلکه به آن ملحق مي شويم تا چهره نظام در مجامع حقوق بشري تخريب نشود. ما نمي خواهيم که با اينگونه پيوستن به کنوانسيون تنها از ما استفاده ابزاري شود.
وي در بخش ديگري از سخنان خود به اين نکته اشاره کرد که در گزارش نماينده دولت ايران به کميسيون بين المللي مقام زن در سازمان ملل عنوان شده که در ايران خانه هاي امن تشکيل شده در حالي که چنين اتفاقي در ايران نيفتاده است.
در ادامه خانم ليدا عباسي با معرفي كتاب شعرش به قرائت شعري درباره صلح پرداخت.
آخرين سخنران خانم منصوره شجاعي در خصوص درخواست مركز فرهنگي زنان براي تاسيس اولين كتابخانه غير دولتي زنان صحبت كرد و از همه خواست تا در تاسيس اين كتابخانه همكاري كنند.
در اين زمان با اعلام مجري برنامه تريبون آزاد آغاز شد.3 تن از حاضرين در مراسم در تريبون صحبت كردند كه مسئولان برگزاري پايان مراسم را اعلام كردند. آقايان به حضور نيافتن در تريبون اعتراض كردند و نوشين احمدي خراساني در پاسخ گفت: ” نگران نباشيد آقايان تريبون زياد دارند“
با اعلام پايان مراسم نيروهاي انتظامي مردم را به خارج پارك هدايت كردند و اجازه ندادند كسي از حاضرين در پارك بماند.
......
بهارا , تلخ منشين , خيز و پيش آي
گره وا كن زِ ابرو , چهره بگشاي

بهارا, خيز و زان ابر سبكرو
بزن آبي به رويِ سبزة نو

بهارا بنگر اين دشت مشوش
كه ميبارد بر آن باران آتش

بهارا بنگر اين خاكِ بلاخيز
كه شد هر خاربن چون دشنه خونريز

بهارا بنگر اين صحراي غمناك
كه هر سو كشته اي افتاده بر خاك

بهارا بنگر اين كوه و در و دشت
كه از خون جوانان لاله گون گشت

بهارا دامن افشان كن ز گلبن
مزار كشتگان را غرق گل كن

بهارا از گل و مي آتشي ساز
پلاس درد و غم در آتش انداز

بهارا ! شور شيرينم بر انگيز
شرارِ عشق ديرينم بر انگيز

بهارا ! زنده ماني زندگي بخش
به فروردين ما فرخندگي بخش

اگر خود عمر باشد , سر برآريم
دل و جان در هواي هم گماريم

ميان خون و آتش ره گشائيم
ازين موج و ازين طوفان بر آئيم

دگر بارت چو بينم , شاد بينم
سرت سبز و دلت آباد بينم

به نوروز دگر هنگام ديدار
به آئين دگر آئي پديدار ...

هوشنگ ابتهاج - سايه
مرجان
روز جهاني زن بر تمامي مادران و دختران اين مرز و بوم مبارك باد
مي دوني،زندگي مثل يك نمايش،مثل يك درام و تو كارگردان اين نمايشي.
آدما به ترتيب اجراي نقش وارد مي شوند و بعضي ها خارج،بعضي ها با نقش خاصي وارد مي شوند ولي نمي تونن از عهده نقششون بر بيان و تو مجبوري با وجودي كه به تك تك كاركتر هات عشق مي ورزي اون نقش رو حذف كني تا بتوني نمايش رو نجات بدي. چند تايي هم تا وقتي كه پرده ها پايين ميان با تو مي مونن
و تو در انتهاي نمايش در حالي كه پردها پايين هستند با تعظيمي به تماشا چيانت صحنه را ترك مي كني.
فقط همين

شنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۱

در ستايش زندگي

آدمي از ديرباز , آنجا كه سختيها , دردناكي هاي زندگي , فروبسته ماندنِ خواسته ها , خواهشها , تمنيات و آرزوهاي دست نيافتة خويش را نگريست , خروشيد : » پس كي خوشبختي و سعادت رو خواهد كرد ؟ «
آنگاه چاره اي انديشيد , آستين همت بالا زد , گره بر جبين نهاد و بر راهِ خوشبختي و دست يافتن به آرزوها و كامهايِ خود خواهانه اش گام سپرد .
آري , آدميان جوياي سعادت , نيكنامي , خوشي و شادماني بودند , هستند و خواهند بود . اساساَ زندگي بدون چنين چشم اندازي عبث , بيهوده و بي انگيزه خواهد بود و ماجرائي پس دردناك درپي خواهد داشت . ليكن آدميان براي چنين چشم اندازي چه پيكارها , گران انديشيها , خون دل خوردنها و تلاشهائي كه نكردند در بيرون و درون خويش . اما نصيب ...... دريغا .
پيروزي هيچگاه آسان به دست نمي آيد . قدم نهادند , دويدند , ره جستند , نيافتند ولي هيچگاه آنرا با مرگ تعويض نكردند . آدميان حتي در مرگ هم جلودار بودند و هستند چرا كه آن را ضرورت حيات دانستند .
» پيش خواهيم رفت , حتي در مرگ , ما جلوتريم . «
رومن رولان
نبرد آدمي با هستي جهت به دست آوردن آرامش , آسايش , سعادت و يگانگي , نبردي ديرينه است . از كران تا كرانِ هستي , ناله هاي جان سوز عشاق , فريادِ
رزم آوران , صداي تيشة فرهاد , آواي حزن آلود مجنون , زمزمة دردآلود سقراط ,
تنورِ گداختة ابن مقفّع , صداقت و پاكيِ بي آلايش بابك و هزاران قصة ناديده و ناشنيده , كه آوايش همواره در همهمة جويبارها و درياها جاري ست , گواهيست از نبرد و كارزارِ انسان با زندگي و خوشبختي . و چه سخت است و سودمند اين يگانگيِ آدمي با زندگي و حوشبختي .
دريغا , كجاست آن يارِ آشنا كه وعدة ديدار اين جشن را دهد . تا سرشك از ديدگان فرو چكد .
ساليان سال فلاسفه و انديشمندان ره جستند اين يگانگي را , اما نيافتند آنرا . چرا كه خوشبختي و يگانگيِ زندگي و آدمي , راحتي و آسايش , تنها و تنها در عمل انسان با بازوهاي كارآمدش , با انديشة مهر پرورش و تن پولادين و قدرت عشق و ايمان ساخته ميشود و لاغير . درگير شدن , جنگيدن با سختيها و ناملايمات , كوفتنِ شدائد , نهراسيدن , پيش رفتن و انتخاب كردن تا رسيدن به مرزهاي انساني .
» گرز بزرگ زندگي و تقدير ممكن است سرم را بشكند , اما گردنم را خرد نمي كند «
يك ضرب المثل چيني

چهارشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۱

همه اش منتظري كه باتو با زبان قلبش سخن بگويد .
سفر خوبي بود به خصوص كه منطقه آران و بيدگل را تا به حال نديده بودم .كارم هم خوب پيش رفت .
اين احسان داره تمام وقت و با تمام قدرت روي مراسم جمعه كار مي كنه اميدوارم كه نا اميد نشه.
توي نقل و انتقال ماه گذشته دفتر شعرم رو گم كردم ،اگه كسي يه دفتر پاره پوره با خط هيروگليف ديد يه خبري به من بده.
.خوب از سفر برگشتم يه سفر كاري بود
بچه ها مراسم جمعه كه يادتون نرفته
اين مطلب رو بخونيد بيچاره يه سري از چت باز ها باهم قرار مي زارن كه همديگر رو توي كافي شاپ كاوه ببينن كه يه دفعه بسيج مي ريزه همشونو مي گيره و به عنوان ضد انقلاب مي بره دادستاني انقلاب . دقيق ترشو به نقل از بي بي سي بخونيد

دستگيري جوانان به دليل رابطه اينترنتي



يکي از مقامات نيروهاي بسيج تهران گفته است که 68 دختر و پسر به دليل تماس با يکديگر از طريق اينترنت و سپس "مورد سوء استفاده قرار گرفتن" دستگير شده اند.

خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران (ايرنا) به نقل از احمد روزبهاني گفته است که اين افراد در منطقه اي در شمال تهران دستگير شده اند.

به گفته اين مقام بسيج افرادي که اين شبکه تماس و ملاقات اينترنتي را بوجود آورده بودند به همراه افرادي که از اين شبکه استفاده مي کردند، تحويل مقامات قضايي شدند.

آقاي روزبهاني افزوده است که کاربران اين شبکه تماس اينترنتي، قبل از اغفال به ملاقات در منطقه اي در شمال تهران، از طريق اينترنت اقدام به تماس بايکديگر مي کردند و مديران شبکه تصاوير مستهجن در اختيار آنها قرار مي دادند و سپس کاربران را مورد سوء استفاده قرار مي دادند.

استفاده از شبکه جهاني اينترنت در ميان جوانان به خصوص در شهرهاي بزرگ ايران و عليرغم محدوديتهايي که هر از گاهي از سوي
مقامات اعمال مي شود، رواج دارد
بابا , اين صدا و سيماي ما چه برنامه هاي آموزنده اي داره و من خبر نداشتم !
ديروز مريض بودم و سرِ كار نرفتم . حدود ساعت 1 بعد از ظهر كه حوصله ام به شدت سر رفته بود تصميم گرفتم تلويزيون رو روشن كنم , شايد يه دستور غذائي , چيزي آموزش بده كه شب درست كنم از گشنگي نميريم . خصوصا كه قرار بود مجيد هم شام بياد خونه مون ( بد قول !! ) كه اگه از گشنگي تلف ميشد , خونش مي افتاد گردن من . خلاصه ... همينجور كه داشتم با كانالها ور ميرفتم , يكهو ديدم برنامه اي است كه مجري اش خانم الهه رضائي ( مجري سابق برنامة كودك ) است . گفتم ببينم چي ميگن . ديدم بعععععععععععله , كارشناس برنامه يكي از آقايون دكتراي روانشناسي – يا يه چيزي در اين حدوده – كه دارند در بارة انسجام خانواده افاضة فضل مي فرمايند . جاتون خالي , از شنيدن حرفهاي آقاي دكتر اونقدر حالم بد شده بود كه نگو . ايشون اعتقاد داشتند كه زن در خونه نقش بسيار مهمي را بر عهده داره . از حمله اينكه اگه مردِ خانواده معتاد ميشه يا به راه خلاف كشيده ميشه حتما زن خانواده نتونسته نقش خودش رو خوب ايفا كنه !! براي اثبات حرفشون هم يكي از ضرب المثلهاي يكي از كشورهائي كه اسمش يادشون نمي اومد رو گفتن كه اينجوري بود :
( بهترين خانواده , خانواده اي ست كه در آن مرد كر باشد و زن لال )
خانم رضائي هم هركار ميكرد كه گندهائي كه آقا زده رو بپوشونه , ايشون همچنان به نظرات گهر بار خودشون پافشار ميكردن و هي اونها رو تكرار ميكردن .

حالا , لطفا پيدا كنيد پرتقال فروش رو ....
مرجان

دوشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۱

پنج روز بيشتر به 8 مارس , روز جهاني زن نمونده .
ميخواين بدونين سابقة اين روز به كِي بر ميگرده ؟
اين توضيحي است كه در سالنمايِ زنان 81 در مورد اين روز نوشته شده :
» 8 مارس 1908 عده اي از زنان تهيدست صنايع نساجي در نيويورك اعتصاب كردند و خواستار بهبود شرايط كار و به رسميت شناخته شدن حقوق اجتماعي زنان و پايان دادن به كار كودكان شدند . در 1910 كلارا زتكين – زن سوسياليست و مبارز آلماني – پيشنهاد كرد كه هشت مارس به مناسبت مبارزات زنان به اسم روز جهاني زن نامگذاري شود و همه روزه در اين روز مسائل و مشكلات زنان در نشست ها و سخنرانيها به بحث گذاشته شود . يك سال بعد انترناسيونال دوم رسما هشت مارس را روز جهاني زن اعلام كرد . در اين روز , زمان كشورهاي مختلف با اهداي شاخه هاي گل ميموزا به يكديگر همبستگي خود را اعلام ميدارند . «

بعد از انقلاب اولين بار در سال 1357 روز جهاني زن بطور علني برگزار شد .
در سال 1378 بعد از 20 سال دوباره روز جهاني زن به طور علني در يك سالن عمومي ( شهر كتاب ) توسط زنان برگزار شد .
در سال 1380 , اين روز در سالني واقع در خيابان توانير جشن گرفته شد .
و امسال ...
اميدوارم امسال اين مراسم در مكاني برگزار بشه كه صاحبان اصلي اين روز ,
يعني زنان كارگر بتوانند در آن شركت كنند . قطعاَ در مراسمي كه در سالنهاي مجللِ شمال تهران برگزار ميشه, زنان كارگر واقعي ( آنان كه به واقع چرخهاي صنعت را ميگردانند ) نقشي نخواهند داشت . برگزاري اين مراسم در يكي از سالنهاي جنوبي شهر تهران ( مثلا فرهنگسراي بهمن ) ميتونه به بهتر و پربار برگزار شدن اين روز بسيار كمك نمايد ...

شما تصميم گرفتين اون روز رو چطوري به عزيزانتون تبريك بگيد ...
مرجان

یکشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۱

از عموهايت

نه به خاطر آفتاب , نه به خاطر حماسه
به خاطر ساية بام كوچكش
به خاطر ترانه ئي
كوچك تر از دست هاي تو

نه به خاطر جنگل ها , نه به خاطر دريا
به خاطر يك برگ
به خاطر يك قطره
روشن تر از چشم هاي تو

نه به خاطر ديوارها – به خاطر يك چپر
نه به خاطر همة انسان ها – به خاطر نوزاد دشمنش شايد
نه به خاطر دنيا – به خاطر خانة تو
به خاطر يقين كوچكت
كه انسان , دنيائي ست

به خاطر آرزوي يك لحظة من كه پيش تو باشم
به خاطر دست هاي كوچكت در دستهاي بزرگ من
و لب هاي بزرگ من
بر گونه هاي بي گناه تو

به خاطر پرستوئي در باد , هنگاهي كه تو هلهله ميكني
به خاطر شبنمي بر برگ , هنگامي كه تو خفته اي
به خاطر يك لبخند
هنگاهي كه مرا در كنار خود ببيني

به خاطر يك سرود
به خاطر يك قصه در سردترين شب ها , تاريك ترين شبها
به خاطر عروشك هاي تو , نه بخاطر انسانهاي بزرگ
نه به خاطر شاهراه هاي دور دست

به خاطر ناودان , هنگامي كه مي بارد
به خاطر كندوها و زنبورهاي كوچك
به خاطر جار بلند ابر در آسمان بزرگ آرام
به خاطر تو
به خاطر هر چيز كوچك و هر چيز پاك به خاك افتادند
به ياد آر !
عموهايت را ميگويم
از مرتضي سخن ميگويم .

احمد شاملو - در رثاي مرتضي كيوان , از اعداميان شاخة نظامي حزب توده
مرجان
توي ماشين مي شيني . خانمي بغل دستت نشسته . ظاهرش نشون ميده كه دانشجو است . مي بيني كه يواشكي از درون كيفش چيزي در مي آره و با اعمال كلية اصول مخفي كاري اون رو ميخوره . انگار از اينكه ديگران ببينند داره چي ميخوره شرمنده ست . داري از كنجكاوي خفه ميشي . زير چشمي تحتِ نظرش ميگيري .......... توي كيفش يك بسته پفك مخفي كرده !
خانم مسني كه احتمالا براي خريد كردن از خونه بيرون اومده , احساس ضعف ميكنه . پيراشكي ميخره و اونهم با همان توصيفات بالا مشغول خوردن ميشه ..........
جرياني كه بالا توضيح دادم بارها و بارها برام پيش اومده . ميشه يكي برام توضيح بده كه چرا براي ما خانمها خوردن چيزي توي خيابون يا اماكن عمومي شرم آوره ؟ و چرا اين كارِ بسيار نرمال و عادي , در بيشتر موارد برامون با مخفي كاري همراهه ؟
مرجان
بلاخره ماشينمو عوض كردم. آخه زبون بسته خيلي زخمي شده بود

شنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۱

و اما در مورد مطلب روز چهار شنبة مجيد كه شعري بود با عنوان
So good ,to so bad so soon
آقا , تاثير همنشين خوب رو مي بينيد ؟ كتابهاي شل سيلور استاينِ من كه مدتي قبل براش كلي تبلغ كرده بودم الان دستِ مجيده . اين شعر هم از آثار اين شاعر آمريكائي است . يك وقت فكر نكنيد آقا مجيد شعرش رو گفته ها ! ضمناَ اگر لازمه من حاضرم ترجمه اش رو براتون بنويسم . ولي خوشبختانه اونقدر متن واضع و روان است كه با آشنائي مختصري از زبان انگليسي و با كمك گرفتن از يك فرهنگ لغت جيبي , قطعا ميتونين مفهومش رو درك كنيد . لذتش اينجوري خيلي بيشتره
( مرجان )
سلام
متاسفم براي مطلبي كه باز هم دچار تيغ سانسور شد .سانسور سابقه اي طولاني در اين كشور داره و متاسفانه نميشه اميدوار بود كه به اين زودي جل و پلاسش رو جمع كنه و از اينجا بره . البته نا گفته نمونه كه من همون موقع كه داشتم ويرايشش ميكردم هم تقريبا براي از روز روشن تر بود كه ممكن نيست مجوز چاپ اون داده بشه .
به هر حال , اميدوارم سانسور دولتي باعث اين نشه كه ما دست به خود سانسوري افكار شخصي مون بزنيم .
( مرجان )