شنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۲

توجه توجه
هركي به اينجا لينك داده و اينجا لينك نداره لطف كنه بگه تا اينجاش كه شرمنده خيلي ها شديم
متاسفانه نتوانستيم به قله برسيم.
قرار بود يك سري مطالب در باره سازمان تجارت جهاني بنويسم الوعده وفا.
تا كنون 144 كشور عضو دائم اين سازمان، 19 كشوربه عضويت پذيرفته نشده اند(كشور هايي هم چون افغانستان اريتره،عراق،ليبريا،جزاير مارشال،جزاير ميكرونزي،موناكو،تيمور،جزاير سان مارينو،ايران و...).
از سال 1997 جمهري اسلامي 11 بار تقاظاي عضويت نموده كه تاكنون پذيرفته نشده است(پس فكر نكنيد كه دولت در حال فكر كردن براي پيوستن است).
98.5درصد از اقتصاد جهاني در دست اعضا و اعضاي ناظر سازمان تجارت جهاني است.
از سال 96براي غير اعضاء 5 درصد جريمه محاسبه مي گردد(يعني واردات از كشور هاي غير عضو 5% جرسمه به همراه دارد)و از سال2006 - 35% جريمه محاسبه مي شود.(مطلب بعدي شرايط عضويت را مي نويسم)

پنجشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۲

دو شنبه اول هر ماه كانون فارغ التحصيلان رشته اقتصاد جلسه اي رو برگزار مي كنند و در اين جلسات سخنراناني هم از طرف كانون دعوت مي شوند و در باره موضوع مورد علاقه اعضاي كانون صحبت مي كنند.مهمان اين ماه دكتر شاپور رواساني و بحث اين ماه سازمان تجارت جهاني يا- دبليو تي او- بود.(البته پارسال نيز دكتر رواساني-دكتر ناصر زرفشان و دكتر رزاقي در اين باره مناظره اي داشتند.كه اون هم خيلي عالي بود- ياد زرفشان هم به خير-).
اين بار در باره مقررات براي عضويت در اين سازمان بحث شد.كلي در باره رانت خواري اطلاعات داد و نظرش هم در باره جمهوري اسلامي اين بود كه به زودي رفتني هستند(اين اولين بار بود كه انقدر بي پروا در اين باره صحبت مي كرد و با جو جلسه و موضوع آن هم هم خواني نداشت).معمولا وقتي نظرات خودم را از زبان ديگران مي شنوم خيلي لذت مي برم و طبيعيه كه اين دوشنبه هم كلي حال كردم.(يه سر آمار جالب دارم كه اونم بزودي مي نويسم).
فردا صبح هم سرك چال جاي همه شما را خالي خواهم كرد.
دوسال پيش به دلايلي مجبور شدم شماره مبايلم رو عوض كنم ،قبلي رو از مدار خارج كردم و يكي ديگه گرفتم.دو سال گذشت تازه به اين فكر افتادم كه چرا شناسنامش نيومده؟!
خلاصه رفتم دفتري كه خط رو ازش خريده بودم،اول كه كلي به من خنديد كه چرا بعد از دوسال يادت افتاده بعد هم هر چي گشت چيزي پيدا نكرد و گفت برو سيدخندان(با خاتمي اشتباه نشه ها)رفتم فرستادنم يه بخش ديگه اونجا هم منو فرستاد پست خونه خلاصه دو تا مركز پستي رو هم سر زدم آخري گفت كه ما تمام مدارك رو بعد از يك سال تبديل به مقوا مي كنيم با كلي بحث آخرش گفت برو بگو گم كردم المثني راحت به تو مي دن .توي راه هم يه تصادف دبش كردم(لنسر هم داغون شد).مركز همراه هم گفت يه تقاظا بنويس شايد موافقت كنيم براي المثني.
نكته جالب اين قضيه اين بود كه اسم اين محمولات امانات پستيهو اين پستي ها هم عجب امانتدارهاي خوبي هستند.(معمولش اينه كه اگر گيرنده نباشه بر مي گردئنن به فرستنده ولي اينجا ظاهرا تبديل به مقوا مي شه)

چهارشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۲

بحث براي صحبت زياد دارم ولي فكر نكنم امشب بتونم بنويسم.
اول اينكه جلسه اين ماه كانون هم به خوبي بر گزار شدو سخن رانش هم دكتر رواساني بود كه حسابي من كيف كردم.
دوم اينكه بحث سازمان تجارت جهاني هم نيمه رها شده بود اونم شروع مي كنم.
سوم هم اينكه يه ماجراي باحال سرم اومده(سندم توي پست گم شده)

سه‌شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۲

انسان شرقي به ذهنيت خود بسيار وابسته شده و سبب تمام مشكلات او همين ذهنيت اوست .بايستي تعريف جديدي از واژه ها ارائه كرد. نخست ذهنيت بايد دگرگون شود تنها در آن صورت است كه مشكلات از بين مي رود . براي نمونه تمامي مشرق زمين از جنسيت سركوب شده در رنج است سركوبي بزرگ ، ولي بارها و بارها اصرار مي كنند كه ايده هاي بزرگ و متعالي دارند . و تمام اين ايده ها است كه آنان را سركوب شده نگه داشته است . اين مفاهيم جريان زندگي را در آن مسدود كرده زيرا وقتي نيروي جنسي را سركوب كني ، خلاقيت تو سركوب شده است . حال با اين فرهنگ چه مي توان كرد ، اگر به آنان بگويي كه قدري عاشق تر باشند قدري با احساس تر ، فوراً با تو مخالفت مي كنند و مي گويند شما مادي گرايي را آموزش مي دهي مي دهيد و اشاعه . تمام علاقه من اين است كه چگونه ذهن گنديده اين نسل را تغيير دهيم چگونه نگرشي تازه به آن بدهيم.

یکشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۲


آيا مي دانيد تا به حال چند نفر در ايران به جرم زنا سنگسار يا از كوه پرت شده اند؟
چند بار تا به حال به اين موضوع پرداخته ايد و يا واكنش نشان داده ايد؟
چرا ما در كشور خودمان كمتر دست به كمپيين براي آزادي و يا نجات جان انسانهايي كه در زير ستم جنسي و مذهبي خورد مي شوندمي زنيم؟(شايد هنوز در اعماق دلمان كلاه شاپو بر سر داريم و يا لايه هاي سنتي خودر ا به سختي حفظ كرده ايم)
اما در سراسر دنيا اين گونه اعمال وحشيانه را بر نمي تابند . و مليون ها انسان دست با اعتراضات گروهي مي زنند.
شما هم به چند ميليون نفری که برای رهای امينه لاوآل به سازمان ملل و حکومت نيجريه ايميل فرستادند بپيونديد.
برای امضا با اين‌جا بريد و در مدت کمتر از يک دقيقه نام خود را در کنار نام حدود سه ميليون انسان آزادی‌خواهی که برای رهایی امينه لاوال تلاش می‌کنند ثبت کنيد. (توضيحات بيشتر را در شبح بخوانيد)
داشتم فكر مي كردم كه موضوع بحث ازدواج و زندگي مشترك بدون ازدواج رو تموم كنم و يك بحث جديد را آغاز كنم ولي مثل اينكه حسابي هنوز جاي كار داره(ما هنوز يك از هزار را نگفته ايم).
از شما هم دعوت مي كنم كه نظرات و يا مطالب خود را در اين باره و يا اصولا روابط آزاد بين زن و مرد را بنويسيد(اگر اين مطالب با خط مشي و سياست هاي بلاگ شما هم خواني ندارد خوشحال مي شيم كه در اين جا ميزبان شما باشيم)


پيش نهاد مي كنم اين مطلب و نظر خواهيش يك بار ديگر بخوانيدو بعد اينجا رو هم يه نگاه كنيد(به خصوص صفحه 3و4)نظرات آقاي مصطفي صابر(mosaber@yahoo.com) برام خيلي جالب بود(قبلا همه اين ها رو به صورت نا منسجم نوشته بودم اونايي كه مطالب من رو پي گيري مي كنند حتما يادشون هست)اميدوارم بتوانيم ديالوگ خوبي رو آغاز كنيم و اين مبحث را به خوبي بشكافيم.

شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۲

در هر چيز سئوالي بود
خط هايي كه به جايي نمي رسيد
شكل هايي كه ناتمام مي ماند
همه چيز ازميان همه چيز مي گذشت
سايه ها،آدم ها
قلب ها،رويا ها
اينطور پيدا بودجهان
از ميان دو لحظه آبي
كه ريخته بود بر ذهنم.
من در گوشه اي از مهتاب
گل سرخ مي كشيدم
و فكر مي كردم
كه روز ديگر
آيا كسي
آن را خواهد ديد؟

سه‌شنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۲

آقا شنيديد كه ميگن مدينه گفتي و كردي كبابم؟ اين حكايت الان منه.نوشته هاي در خشان و صابر (در نشريه جوانان كمونيست)با عث شد كه فيل ما هم ياد هندستون كنه و دلم رو خالي كنم.
براي من و خيلي از جوانان ايراني حزب كمونيست كارگري مترادف است با كنفرانس برلين(گرچه سالها قبل خبر انشعاب عدهي زيادي از حزب كمونيست به رهبري منصور حكمت را شنيده بودم و گاهي نيز اخباري از آنها شنيده مي شد)در آن كنفرانس (البته آنچه كه از رسانه هاي رسمي ايران مانند راديو و تلوزيون و مطبوعات) مجادله چند تن باسخنرانان و همچنين لخت شدن يك زن (اين را تلوزيون نشان نداد ولي بعدا در پيام امروز با او مصاحبه شد)و يك مرد و نيز .در روزنامه ها خبر كتك خوردن(نمون ضرب و شتم خودمون)چند تن از ميهمانان نيز نوشته شده بود.اينكه اصولا شركت در اين كنفرانس كه براي تطهير جمهوري اسلامي برنامه ريزي شده بود ،توسط نيروهايي مانند كار،سحابي و حتي چند تن از نيروهاي چپ مانند صدر درست بوده يا نه و يا اصولا چرا بنياد هانريش بل همچين كنفرانسي راترتيب داده است بحثي است كه مجال پرداختن به آن در اين اندك نيست(بابا من هنوز جوونم) ولي نوع برخورد هواداران حزب كمونيست كارگري در آن كنفراس و بيرون از آن جاي بحث بسيار دارد
اصولا ماركسيست ها در جهان به نيروهايي با ديسپلين خاص سياسي و مبارزات آنان علمي و چهار چوب فكريشان دقيقا بر پايه اصول منطقي شناخته شده اند.و ماركسيسممجموعه نظريات علمي به هم پيوسته ايست در باره قوانين حركت و تحول جهان و جامعه،در باره اينكه چگونه از جامعه مبتني بر مبارزات طبقاتي و بهره كشي انسان از انسان و ايارت يك خلق در چنگ خلق ديگر ميتوان جامعه اي آزاداز تناقضات طبقاتي،فارغ از بهره كشي و رها از اسارت و ستم ملي ايجاد كرد.اين يك جهانبيني خرد گراست و عقل ايساني را با تكيه به تجربه علمي و اجتماعي،ابزار شناخت مي داند و به نظر من اين برخورد هاي فيزيكي هيچ نشاني از منطق و اصول ماركسيستي را در خود نداشت.گرچه به قول مصطفي صابر(در مطلبي با عنوان اين اكسيژن نيست در نشريه جوانان كمونيست شماره 90)آنان نيز (مدعووين)دمكرات بر خورد نكرده و شروع به فحاشي كرده اند و اجازه صحبت نيز به نيرو هاي مخالف حاضر در كنفرانس را نداده اند. ولي اين موضوع چيزي از اشتباه آنان كم نمي كند و جالب تر اينكه هيچگاه اعضاي حزب كمونيست كارگري (آن زمان هنوز منصور حكمت نيز زنده بود)در مقام پاسخ بر نيا مدند(لابد گمانشان بر اين بوده كه كار در ستي كرده اند).
كوتاه سخن اينكه حركت سياسي ابزار هاي خاص خودش را دارد و بايد آز آنها استفاده كردو در همان چهار چوب(البته وقتي من ديدم كاسه كوزه كنفرانسي ها به هم خورد از ته دل خوشحال شدم زيرا نتوانستند مقداري آبرو بخرند در آن بازار مكاره) به خصوص ماركسيستها.
حالا كه اين دو روزه از حزب كمونيست كارگري گفتم بزاريد يه خبري هم از مسائل كارگري بگم:
كارگران كارخانه بهشهر اعتصاب غذا كرده اند .اين اعتصاب به دليل عدم پرداخت 28 ماه از دست مزد آنان بوده است.
يادم ميآد يه جايي خوندم كه:كارگران به جز زنجير هايشان چيزي ندارند كه از دست بدهند.ولي جهاني را بدست خواهند آورد

دوشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۲

چند وقت پيش مقاله اي را در سايت گويا خواندم كه حسين درخشان نوشته بود با اين تيتر-خدا حافظ آقاي خاتمي آدم خوب و رئيس جمهور بي عرضه من-كه به نظرم خيلي جالب اومدوباعث شد كه يه سري به بلاگشم بزنم(من بلاگ نويسيم رومديون درخشان مي دونم چون پارسال عيد كه به نامي ديگر بلاگم رو ساختم از راهنمايي هاي او استفاده كردم)ظاهرا جوانان كمونيست ارگان سازمان جوانان كمونيست از نوشتن اين مطلب استقبال كرده و در شماره 89 اين نشريه مطلبي با عنوان عيب از خاتمي بود به قلم مصطفي صابر نوشته بودند. در جواب اين مطلب نيز حسين درخشان مطالبي را نوشته(البته چندان هم جواب نيست)و باز همان نشريه با همان قلم در شماره 90 نيز مطلبي در جواب حسين درخشان نوشته بودند.
حالا اين موضوع چه ربطي به من داره؟اول اينكه خيلي خوشحال شدم كه بلاخره يكي از جوانها جرات كرد و گفت در راي دادن به خاتمي اشتباه كرده است.دوم اينكه يه سازمان چپ(بابا اين چپا خيلي ماهن) با اين موضوع خيلي منطقي و رو آمد با اين مسئله بر خورد كرده(چون معمولا گروههاي خارج از كشوراين كارو نمي كنن) و شروع به سر كوفت،كه شما اشتباه كرديد ،شما نمي فهميد و... از اين دست نكرده است.سوم اينكه يك جوان مثل درخشان مطالب يك هفته نامه كمونيستي را جالب تشخيص داده(آخه به گفته خود درخشان اكثر جوانان امروز ما طرفدار آمريكا هستند)و اين گونه نوشته(...فكر مي كنم بد نباشدبقيه را هم تشويق كنم لااقل يك نگاهي به وب سايت نشريه شان بيندازند...حرفهاي خوبشان زياد است،به خصوص از ديدگاه سوسياليستي و چپ است كه من حالا دارم مي فهمم كه آنقدر ها هم كه در ايران فكر مي كردم بي ربط نيست...)
من بنوبه خودم اين گفتگو را با فال نيك مي گيرم(خودم روي اين مطالب بحث دارم ولي اول گفتم تا اين موضوع بيات نشده يه كوچولو بنويسم تا مفصلش رو هم آماده كنم) و خوشحالم كه انديشه چپ داره در بين جوانان ما رشد مي كنه
(اونايي كه بدليل سانسور نتونستند بخونند حالا باز شدشو ببينن)

یکشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۲

هفتة قبل يكي از مطالب مجيد , نظرخواهي در مورد ازدواج بدون ثبت بود . امروز بالاخره موفق شدم نظرات بچه ها رو بخونم . برام جالب بود كه مي ديدم تقريبا تعداد افراد موافق و مخالف اين طرح ! با هم برابره .

من خودم يكي از مخالفان ازدواج بدون ثبت هستم . هرچند كه اعتقادي به اين ندارم كه ثبت شدن ازدواج يا خوندن عباراتي به زبان عربي يا هر زبان ديگه واقعا به ازدواج مشروعيت مي بخشه يا احساس تعلق مياره . به نظر من زندگي مشترك همون زماني كه دو نفر در قلب خودشون به هم بله ميگن و تصميم ميگيرن چيزي رو با هم بسازن شروع ميشه و مهريه و صيغة عقد و غيره فقط جزء زوائد است .

اين كه در نظر خواهي گفته ميشه ازدواج احساس مالكيت با خودش مياره به نظر من نه تنها بد نيست كه خيلي هم خوبه . به هر حال احساس مالكيت در يك فرد نرمال با احساس مسئوليت همراه خواهد بود و احساس مسئوليت يعني بزرگ شدن , يعني رشد كردن . اين قرارداد نيست . يعني اصلا ازدواج در حالت واقعيش قرارداد به حساب نمياد . ظاهرا مجيد نمونه هاي ازدواج موفق در اطرافش كم داشته كه به ازدواج اينطور نگاه ميكنه . چون در يك ازدواج موفق اصلا دو طرف با احساس مالكيت خودشون براي ديگري مانع تراشي نميكنن . البته اين به اين معني نيست كه طرفين بعد از ازدواج هم بتونن درست مثل قبل از ازدواجشون رفتار كنن . تغيير رفتارها بعد از ازدواج يه امر طبيعيه كه تابع شرايطه و خود به خود پيش مياد . يعني وقتي مي پذيري كه كسي شريك زندگيت باشه , ديگه فقط خودت نيستي كه تصميم ميگيري بلكه تصميماتِ نهائي , برآيندي از نظر هر دو طرف خواهد بود . شايد اونچه كه افراد رو از ازدواج رسمي ميترسونه همين باشه كه فكر ميكنن ديگري با چماق بالاي سرشون ايستاده و ازشون ميخواد خودشون رو اصلاح كنن و طبق قالب خاصي در بيارن . خودِ زندگي مشترك ذاتش يعني تغيير . كسي كه فكر ميكنه با زندگي مشترك بدون ثبت شدن ميتونه خودش رو همونجور كه بوده نگه داره و هيچ تغييري نكنه به شدت در اشتباهه .

مسئلة سهولت در جداشدن طرفين در صورت نداشتن هماهنگي هم به راحتي قابل حل است . پس دوران نامزدي براي چيه ؟ حتما دو طرف بايد سالها با هم زندگي كنند تا بفمند براي هم مناسبند يا نه ؟ قبول دارم تا وقتي طرفين زير يك سقف شروع به زندگي نكنند , واقعا همديگه رو نميشناسن ولي فكر هم نميكنم براي شروع زندگي , منطقي باشه كه بخوان همديگه رو 100 % بشناسند . راستي اگه دو نفر كه سالها با هم زندگي كردن و بعد از اين مدت فهميدن براي هم مناسب نيستند اگر براشون خطبة عقد خونده نشده باشه , راحت ميتونن از هم جدا شن ؟ پس يعني اينجوري اگه باشه , اونچه كه زندگي رو سرِ پا نگه ميداره فقط چند كلمه يا جملة عربيه كه هيچكدوممون موقع خوندنش ازش هيچي سر در نمياريم ! اين كه فاجعه ست !!!

متاسفم , ولي به اعتقاد من ازدواج بدون ثبت يعني فحشا . گاهي فكر ميكنم چه چيزي باعث ميشه فردي به فكر ازدواج بيفته , به طرف مقابلش تمايل هم داشته باشه ولي نخواد زير بار مسئوليت بره ؟ آيا معني اين عمل غير از اين است كه او از طرف مقابلش فقط جسمش را ميخواهد و ديگر هيچ ؟ اصلا چنين ازدواجي به چه قصدي انجام ميشه ؟ اين ازدواج چه فرقي با صيغه داره ؟ اين ازدواج غير از يك رابطة آزاد جنسي چه ميتونه باشه ؟ مگه نه اينكه فرق ازدواج با دوستيِ ساده , در مسئلة ارتباط جنسي است ؟

راستي , يه چيز ديگه , چرا با وجود اينكه خانمها بعد از ازدواج احتمال داره بيشتر احساس محدوديت بكنن , اما بيشتر با ازدواج ثبت شده موافقند , و بر عكس آقايون كه بعد از ازدواج آزادي بيشتري دارند كمتر روي خوش به ازدواج ثبت شده نشون ميدن ؟ مگه نه اينكه اگه قرار باشه دو نفري كه از ازدواجشون راضي نيستند از هم جدا بشوند , بيشترين موانع پيش پاي زنان قرار ميگيره ؟ پس چرا زنان بيشتر ازدواج رسمي را مي پسندند ؟

منتظر جوابهاتون هستم ....

مرجان

جمعه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۲

واي كه چه شبي بود،ماه كامل كه هر چند وقت يكبار با ابرها قايم موشك بازي مي كرد.
صبح هم فتح قله ريزان و پرسون(هر كي ندونه فكر مي كنه اورست فتح كرده!).
نه فريز شدم نه از كوه پرت شدم خوشحالي نكنيد!

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۲

امشب كمپينگ توي دشت هويج. فردا صبح قله،
خدا(كه وجو...)آخر عاقبت مارو بااين جسم خراب ودل بي قرار به خير كنه!(اگه شنبه چيزي ننوشتم بدونيد اون بالا فريز شدم)

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۲

اول پيشنهاد مي كنم نظر خواهي متن قبل رو بخونيد.
پروژه جديد جنگ تبليغاتي شيخ‌‏نشين امارات متحده عربي عليه حاكميت
ايران درباره جزاير سه‌‏گانه ايراني تنب كوچك، تنب بزرگ و ابوموسي كليد خورد.

مؤسسه انتشاراتي مطبوعاتي «دارالخليج» با تأسيس يك پايگاه جديد در اينترنت، مسؤوليت اين جنگ تبليغاتي فراگير را بر عهده گرفته است.

اين مؤسسه كه در سال 1970 توسط شيوخ خاندان عمران تأسيس شده است، در صفحه اصلي اين پايگاه اينترنتي، هدف از راه‌‏اندازي اين پروژه را مبارزه با آنچه اشغالگري ايران از سال 1971 مي‌‏خواند، ذكر كرده است.

اين مقدمه با تأكيد بر اينكه اين مسأله «اولويت مطلق» براي حكومت و ملت امارات محسوب مي‌‏شود، خاطرنشان كرده كه اين پايگاه اينترنتي آمده است تا اثبات كند كه امارات تاكنون همه راههاي سياسي و ديپلماتيك را در قبال اين مسأله طي كرده ولي طرف ايراني هنوز در برابر اين موضوع كه به ناامني و گسترش تشويش در منطقه دامن زده و به روابط ايران با كشورهاي منطقه خليج‌‏فارس و اعراب آسيب رسانده، مقاومت مي‌‏كند.
اين پايگاه اينترنتي كه با آدرس www.emirates-Islands.org.ae در شبكه جهاني قابل دسترسي است، شامل 100 خبر در مورد اختلافات ايران و امارات، 78 سند درباره موضع‌‏گيري‌‏هاي منتشر شده رسمي اعراب در رسانه‌‏هاي عربي، 38 مقاله به زبان عربي، 34 قطعه عكس از گردهمايي‌ها و شخصيت‌‏هاي مرتبط با مسايل جزاير سه‌‏گانه ايراني، 31 سند سري حكومت بريتانيا در مورد اين جزاير، 28 مقاله تحقيقي به نقل از روزنامه‌‏هاي منتشر شده در منطقه خليج فارس، 17 متن تفصيلي از كتاب‌‏ها و جزوات منتشر شده درباره جزاير سه‌‏گانه، 15 متن كامل از موضع‌گيري‌‏هاي بين‌‏المللي درباره اين قضيه، 15 سند تاريخي منتشر شده در روزنامه اماراتي «الخليج»، 10 موضع‌‏گيري علني از سوي اين روزنامه، 10 موضع‌‏گيري رسمي از سوي حاكم امارات، 4 نقشه‌‏كلي و 3 نقشه تفصيلي از جزاير سه‌‏گانه و نيز 2 نقشه از كشور امارات است.
گفتني است، روزنامه «الخليج» از 30 سال پيش به عنوان بازوي تبليغاتي شيخ‌‏نشين امارات، مسؤوليت سازماندهي جنگ رواني عليه ايران را در اين مورد بر عهده گرفته است.
يه سر بزنيد و اگر با مطالب نوشته شده مخلفيد برايشان نامه بنويسيد


دوشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۲

اگر به شما پيشنهاد زندگي مشترك بدون ازدواج بدهند چه پاسخي خواهيد داد؟اگر مثبت است با چه شرايطي؟
سانسور ...

قلم , سانسور , كتاب سوزان , مبارزة كور با تكنولوژي

هنر , سانسور , جلوگيري از فروش دستگاه ويدئو , قاچاق محسوب شدن نوارهاي VHS

رواج ماهواره , سانسور , تلاش در جهت جمع آوري ديش ها و LMB ها

مطبوعات , سانسور , تعطيلي روزنامه ها

اينترنت , سانسور , گذاشتن پراكسي , تعطيل كردن سايتهاي مخالف

سانسور , سلطه و سركوب , خفه كردن هرگونه صداي ناهمگون با ايدئولوژي دلخواه در نطفه .....

اينها هريك دوراني از دورانهاي اين سرزمين در همين 25 سال گذشته است . كداميك از اين تلاشها واقعا به نتيجه رسيده اند ؟سانسور تا كِي ؟

مرجان

یکشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۲

در جوامع اقتدار گرا اهميت خبري و رسانه هاي گروهي به مثابه سلاح سياسي هميشه مورد تاييد بوده است.در اين رژيم ها وسايل خبري معمولا در انحصار دولت است،راديو تلوزيون و در سطح پايين تر مطبوعات دولتي به پخش تبليغات مي پردازند،تبليغاتي كه با پليس و ارتش(و نيروهاي شبه نظامي)پايه اساسي قدرت به شمار مي روندهدف اين تبليغات معمولا گرفتن بيعت يكپارچه از شهروندان براي حكومت و نيز كار برد ديگر آن تحميق مردم مي باشد تبليغات وسيله اي براي همگوني يا شبه همگوني اجتماعي است.كه تا قبل از انتخابات 76كشور ما نيز در اين شرايط بسر مي برد.
بعد از انتخابات با باز شدن فضاي سياسي به دليل اختلاف عقيده اي كه در بين نيرو هاي درون رژيم،فضاي نسبتا مناسبي براي تبادل اطلاعات و اخبار به وجود آمد كه از آغاز نيروهاي اقتدار گرا اين موضوع را بر نمي تافتند و در اولين فرصت اين فضا را هر چه محدود تر نمودند.اما با پيش رفت تكنولوژي و همه گير شدن اينترنت ، توانست تا حدودي اين خلاء را پر كند.
هجوم به اينترنت نيز با مصوبه در سال گذشته كه در انقلاب فرهنگي به رياست خاتمي آغاز شدو از مدتي قبل نيز نيروهاي انتظامي شروع به بستن -آي اس پي- ها نمود و حال نيز اقدام به فيلتر گذاري براي سايت هاي مختلف نموده است.اما همچنان اين تبادل اطلاعات ادامه دارد و به نظر من ادامه خواهد داشت .
تاسف من بيشتر از اين بابت است كه عده اي از دوستان، بعد از دستگيري سينا مطلبي اقدام به خود سانسوري و عده اي ديگر به بهانه هاي واهي از نوشتن به كلي صرف نظر نمودند.
تقريبا به هر سايتي مراجعه مي كنم با اين پيام مواجه مي شم.كسي مي دونه قضيه چيه؟من فكر مي كنم مال باد دوچرخه باشه!
ERROR
The requested URL could not be retrieved
--------------------------------------------------------------------------------
While trying to retrieve the URL: x:80/

The following error was encountered:

Invalid URL
Some aspect of the requested URL is incorrect. Possible problems:

Missing or incorrect access protocol (should be `http://'' or similar)
Missing hostname
Illegal double-escape in the URL-Path
Illegal character in hostname; underscores are not allowed
Your cache administrator is firewall@azad-net.net.
--------------------------------------------------------------------------------
Generated Sun, 11 May 2003 18:55:20 GMT by fw1.azad-net.net (squid/2.5.STABLE2)

شنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۲

اگه يه روز بهت بگن خودكشي كن تا خودت نميري چي كار مي كني؟
هر وقت كه مي شنوم يه بلاگر ديگه نمي خواد بنويسه دلم مي گيره
ولي رفتن شوشو بدتر از همه بود(با توجه به مطلب آخرش)
به هر حال اميدوارم كه هر جا كه هست و هر كاري ميكنه دلش هميشه شاد باشه.

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۲

رهنوردي هستم هم اكنون رسيده
بر استري فرسوده.
و تني رنجور
از كجا آمده ام،مي پرسي
ببين!،از آن رديف تپه هاي آن سوي دشت
واز ميان دالانهاي تنگ بازار عشق
و شكرخند خدمتگذاراني سالوس
به عشق جامي آب گوارا
و نيمه اي گلابي ترد
و خوشه اي انگورخوشبو
وآسماني آبي
و زميني سبز
ترانه اي بخوان از آن پوست سربي رنگ
واز لبخندمحجوب بافندگان
وضجه كودكان سيه پوش
كه با زايش ها و مرگ ها ي نا مشهود مي زيند.



چهارشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۲

شراب خود را در جام من فرو ريز و شراب مرا در جام خود
گل ها و قطره ها
نور ها و پولادها خويشاوندند
ستارگان بر سمند طوفانها سوارند
بي زمزمه باران نيز مي توان راز ارديبهشت را دانست
اكنون بر در گاه گورستان ايستاده اي
پس لحظه اي واپس بنگر
تا بر جاي نخشكي
دستها را در خاكستر تفته فرو بر

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۲

غر غر هاي يك وبلاگ نويس !!

روز اول كه گفتم اينجا براي خودم مينويسم , دروغ نگفته بودم . واقعا اولش فقط و فقط براي خودم مي نوشتم . بعد كم كم يه جوري شد كه ديگه فقط براي خودم ننوشتم . شماها برام مهم شدين . نظراتتون , سر زدنهاتون , حتي توپيدنهاتون . برام مهم بود كه وقتي روي اسم اين وبلاگ كليك ميكنين حداقل يه چيز به درد بخور گيرتون بياد .برام مهم بود كه از اين نوشتنها و ارتباط برقرار كردنها چيزي هم نصيب من بشه . ولي عجيبه كه اين وبلاگ روزي حداقل 50 نفر بازديد كننده داره ( غير از روزهائي كه بازديدكننده هاش به 140 – 130 نفر هم ميرسه ) اما وقتي مطلبي كه ميذاري و واقعاَ ميخواي نظر ديگران رو در موردش بدوني يا وقتي چيزي ميپرسي كه جوابش برات مهمه ( خوب ! اگه مهم نبود كه اونجا نمي نوشتيش . مينوشتي توي دفتر خاطراتت ) مي بيني هيچكس – هيچكس هيچي نميگه . اين وقتها فكر ميكنم با ديوار حرف زدم . بابا ! يعني از 50 نفري كه ميان يه مطلب رو ميخونن هيچكس نظري نداره ?ميدونين بيشترين نظراتي كه براي يكي از مطالب من داده شد چي بود ؟ تبريك تولد . البته اين چيز كمي نيست . با ارزش تر از اونه كه تصورش رو بكنين . لذت اين كه دوستان ناديده اي تولدت رو بهت تبريك بگن واقعا قابل وصف نيست ولي ....
نميدونم , اين مشكل رو وبلاگ نويسهاي ديگه هم دارن ؟ يا نه , من خيلي پرتوقعم ؟

جالبه كه توي مطلب دو سه روز پيشم كه در مورد خانم فالاچي نوشته بودم هيچكس چيزي نگفته بود . حتي هيچكس نقطه هم نذاشته بود !! تا اينكه ديروز ديدم يك دوست خوب , كه تا حالا اصلا نديدمش و وسيلة ارتباطي مون فقط ياهو مسنجره , برام آف لاين گذاشته با كلي اطلاعات . كلي اطلاعات ميدونين يعني چي ديگه ؟ داشتم ذوق مرگ ميشدم . بالاخره براي يكي مهم بود كه براي سئوالي كه كردم بهم جواب بده .
دوست جون , ممنونم .... ممنون .

مرجان
توي يك قفس طوسي رنگ بودم با چراغي بر سقف آنِ وهجوم افكار پراكنده.
پاهايم زخمي بود و هر روز به عمق اين زخمها افزوده مي شد.به وضوح آب شدنم را مي ديدم،مدتها بود كه ريشم را نزده بودم و مويي نيز بر سرم نبود.
امروز نيز چنين احساسي دارم اما زخم بر سينه ام نشسته و هر روز مانند خوره جانم را مي خوردامروز نيز محكومم اما اينبار نه به مرگ بل به زندگي،امروز نيز درد مي كشم،اما نه بر تن كه بيشتر بر جان.

دوشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۲

مجيد جان !
مهر است بر دهانم و افغانم آرزوست ...

مرجان
عيد امسال در سفري كه به همراه چند تا از دوستان رفته بوديم , يك روز بحث داغي بين چند تا از بچه ها پيش اومد . كمي كه توجه كردم متوجه شدم يكي از بچه ها داره به شدت انديشه اي به نام فمينيسم رو ميكوبه و يكي دو نفر ديگه هم باهاش دم گرفتن ! چند نفر هم داشتن با تمام وجود از فمينيسم دفاع ميكردن . فهميدم دعواي اصلي بر سرِ اينه كه انگار فمينسيت يعني كسي كه حاضر نيست توي خونه آشپزي كنه ! ديدم اينها تمام تصورشون از حقوق زن به آشپزخونه و پختن يا نپختن غذا محدود ميشه .

چرا فمينيسم اينقدر دشمن دارد ؟

مطلب خانم شادي صدر در اين مورد كه در مجلة اينترنتي كاپوچينو چاپ شده رو بخونين . اگه شما هم يكي از كساني هستين كه پرسش بالا توي ذهنتونه يا از اون دسته هستين كه ناچارين دائماَ در مورد حقوق زن به ديگران توضيح بدين , فكر كنم بعد از خوندن اين مطلب , جواب بسياري از سئوالاتتون رو بگيريد .

مرجان

شنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۲

ديروز براي بار دوم شروع كردم به خواندن كتابِ به كودكي كه هرگز زاده نشد , نوشتة خانم اوريانا فالانچي .
اين كتاب رو بار اول پانزده ساله بودم كه خوندم . اون سالها دائي ام در شمال – شهرك درياكنار ساكن بود . كتابخانة خوبي داشت كه براي من بهترين قسمت خونه شون به حساب ميومد . يكي از دلايل ذوق و شوقم براي رفتم به خونة دائي در اون سالها كش رفتن كتاب از اون كتابخونه بود . خوندن اين كتاب يكي از اتفاقات خوب براي من در اون روزها بود .
پنجشنبه , اين كتاب رو بار ديگه , ولي اين بار كاملا محترمانه و با اجازة دائي جان – از كتابخونه ش برداشتم . دو روزه كه دارم باهاش صفا ميكنم . داستان زني كه از مردي باردار ميشود در حاليكه مرد حاضر به زندگي با او نيست و تمام اطرافيان زن نيز او را تشويق به از بين بردن جنين ميكنند . ولي زن با عشق و اعتقاد راسخي كه به زندگي دارد , سرسختانه بر نگه داشتنش پافشاري ميكند و رفته رفته اين جنين به بهترين دوست او بدل ميشود تا اينكه .....
اگه اين كتاب دستتون اومد خواهش ميكنم بخونينش .
اين خانم ايتاليائي , يكي از چهره دارترين خبرنگاران جهان است ( يا شايد هم بود ) كه كتابهاي متعددي نوشت . اغلب اين كتابها حاصل سفرهاي متعدد او به نقاط مختلف جهان مي باشند كه از معروف ترين آنها ميتوان به زندگي و ديگر هيچ ( ره آورد سفر به مكزيك و ويتنام جنگ زده ) و اگر خورشيد بميرد ( حاصل ديده هايش از آمريكا ) اشاره كرد .

و اما تقاضاي اصلي : بينِ شما كسي هست كه بدونه خانم فالانچي آيا هنوز زنده ست يا نه ؟

مرجان

جمعه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۲

متاسفانه نتوانستم به موقع اين مطلب را پابليش كنم
زنان كار
من يك زنم،روزم زودتر از ديگران آغاز مي شود،بايستي بچه ها رابراي مدرسه آماده كنم.
من يك كارگرم،رشته هاي زندگيم،همراه باتار و پود پارچه هايي كه در كارخانه مي بافم. همراه تار هاي قالي كه در خانه مي تنم،بافته مي شود،در دست هاي من،عبور نخها شيار هاي بسياري را رقم زده است.
من يك زنم،اگر چه مانند ديگران كار مي كنم اما مزدم كمتر از مردان كارگر است.
من يك كارگرم،ساعات اضافه كاريم،از ساعات اصلي كارم بيشتر شده است،ولي هنوزشكم فرزندانم را نمي توانم سير كنم.
من يك زنم،شب باتني رنجور و پاهايي خسته به خانه باز مي گردم،شيفت كاري تازه اي آغاز مي شود.
بايد به آشپزخانه بروم.وخانه را كه از شيطنت كودكانم آشفته است مرتب كنم.
نمي دانم كه يك زنم يا كارگر،شب نيز در بستر خواب سر كارگر شبهاي من تنم را تا به صبح به كار مي گيرد.
من همه روزها و شب هاي زندگيم راكار مي كنم، ولي بهره من از زندگي فقط رنجي است كه مي برم.
.