چهارشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۱

براي اينكه بتوني خواهرانترو به محل كارشون برسوني ساعت 6.30 از خواب بيدار مي شي.يكي ميدان دربند ديگري تخت طاووس بعد مي ري تلوزيون توي راه ،تهيه كننده بهت ميگه قرار كنسل توهم به طرف خونه ميري و ميگي ميرم روي طرح جديد كار مي كنم.توي راه يه پيكان لكنتي به ماشينت مي زنه و اونو درب و داغون مي كنه خيالت راحته كه مقصر نيستي وزنگ مي زني كه كار شناس بياد.راننده به تو ميگه كه بيمه نامه اش تموم شده و پول خسارت رو هم نداره و تو از روي خيرخواهي مي گي باشه بريم بيمه من يه كاريش مي كنم.پيش دوستت ميري و قضيه رو مي گي اونهم ميگه بايد خودتو مقصر اعلام كني توهم قبول مي كني بعد چكرو مي گيره باهم به بانك و پول دريافت مي شه بعد راننده به صورتت نگاه مي كنه و مي گه اگه مقصر نبودي خودتو مقصر معرفي نمي كردي و با لبخندي برلب بانكو ترك مي كنه.به نظر شما من آدم ساده اي(شما بخونيد هالو)هستم؟
ظاهرا چند روزه يكي با آي دي من آن لاين مي شده. اگه براي كسي مزاحمتي ايجاد شده معذرت مي خواهم

هیچ نظری موجود نیست: