یکشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۱

بودن در كنار اين آقااو آقا برايم لذت بخش بود
جمعه با چند تا از دوستان بيرون بوديم بعدهم رفتيم توي خونه نشستيم كلي گپ و گفت و يادي از ذكريا شب زود خوابيدم توي خواب ديدم كه توي يك بيمارستان متعلق به آلمان شرقي در ايران(اصلا يه همچين بيمارستاني وجود نداره)كه بعد از عوض شدن سيستم حكومتي به ويرانه اي تبديل شده عده اي ايراني به مناسبت تاسيس گروه بيتلز دور هم جمع شده اند ومشغول خواندن ترانه هاي اين گروه هستند.در دسرتون ندم توي خواب 8 تا از ترانه هاي اين گروه رو به طور كامل توي خواب شنيدم،جالب بود كه قيافه هاي اونا هم عين بچه هاي بيتلز بود.درنواختن يكي از آهنگها هم من شركت داشتم و گيتار مي زدم(من اصلا بلد نيستم گيتار بزنم)اونم با مضراب تار! بدنم آنقدر داغ بود كه موم مضراب توي دستم آب مي شد.
خلاصه خواب عجيب غريبي بود

هیچ نظری موجود نیست: