سه‌شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۱

سال ها پيش ، وقتي در عين نوميدي بودم يكي به من گفت اين زمين با ياس و اميدواري ، با عشق و نفرت ساخته شده و هر ذره اش از اين هاست . فقط مرغ هاي دريايي هستند كه از توفان نمي هراسند حتي وقتي در ميان درياها جهت خود را گم كنند و جايي را براي نشستن نيابند ، آن قدر بال مي زنند كه يا توفان فرونشيند و زميني پيدا كنند براي فرود آمدن يا در همان اوج آسمان ها مي ميرند . آنهاي كه به ميان موج ها مي افنتد مرغ دريايي نيستند . مرغ دريايي در اوج مي ميرد ، آخرين توان خود را صرف اوج گرفتن مي كند تا سقوط را نبيند .
خيلي كوچيك بودك كه نفرت رو شناختم،اما وقتي زمان كوتاهي عشق به سراغم اومد دونستم كه با اون مي تونم هر روز را سالي كنم،دونستم كه زمان را انسان مي سازه.

هیچ نظری موجود نیست: