جمعه، مهر ۱۹، ۱۳۸۱

گفتم چند وقته كار يدي نكردم خودم خونه رو تميز كنم (فكر هم كردم خونه ماله يه دكتر بوده تميزه)چشمتون روز بد نبينه آنچنان كثيف بود كه لشگر سلم و تور هم به سختي مي تونستن اونجا رو تميز كنن خلاصه شانس اوردم ندا و الهام حرفمو جدي نگرفتن و اومدن در غير اين صورت تا پس فردا هم بايد تميز مي كردم.
هزارتا شيشه داره،داشتم شيشه پاك مي كردم نزديك بود بيفتم ،تو دلم گفتم اگه مي افتادم كي آگهي ترحيم بالاي بلاگم ميزاره يادم افتاد احسان...و عشق پسورد اينجارو داره پس قائدتا اون بايد زحمتشو بكشه .
حالا تميز كردن خونه تموم شده(فكر مي كردم بيشتر طول بكشه براي همين گفتم ساعت12 به روز ميشه)اسباب كشي رو بگو!!!!!من از همه بيشتر نگران صفحه هام هستم.
ديشب توي پال تالك كه بودم توي يه اتاقي كه بعضي وقتا سر مي زنم ديدم گفتگوي عجيبي سر گرفته اول فكر كردم اتاق آدم هاي رويايي رو گرفتم يا خلاصه همه از رويا هاشون ميگن،ديدم نه جديه قضيه.فردا يه خورده از ديالوگ هاشونو مي نويسم همين قدر بگم كه در مورده طبقه كارگر و آينده رژيم و رژيم جايگزين ميگفتن،پس تا بعد

هیچ نظری موجود نیست: