شنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۲

جالب بود حتي براي من .ساعت 10 شب سه شنبه رومينا(خواهر بزرگ)و بهزاد(دوست قديمي من)تصميم گرفتند كه زندگي مشترك شون رو شروع كنند(البته 3 سال وقت داشتند كه به اين موضوع فكر كنند).ساعت 10 صبح روز چهار شنبه معلوم شد كه مي خواهند ساعت 3.5 روز پنجشنبه اين مرا سم برگزار بشه و به خوبي هم برگزار شد . ما مجبور شديم مقدمات اين جشن رو در كمتر از 24 ساعت بچينيم وخوشبختانه مشكلي هم به وجود نيومد(يه عروسي حسابي در محرم بدون مزاحمت مامورين انتظامي).

هیچ نظری موجود نیست: