سه‌شنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۲

هنگامی که در مرز خواستن
باژکیدن اعصابی فرسوده
و خیزاب های سبز رنج
چون شبحی،رنگ پریده و بیمار

ای مژده فرو بارنده از نفیر وحشت
اینجا فرزندی است از غار
با پیشانی داغ خواهان چکه تسلا
با عطش چوبینه
نیم سایه ای شناور در درد
چشم به راه فرو بار تو.
از درون و برون این پنجره ها آب روفته
سرنگون در چاهسار خیالات بی گسست
و کوهسار آتشین یاد
بر پشت

هیچ نظری موجود نیست: