دوشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۲

خیلی دلم می خواست که شعر آرش زنده یاد کسرایی رو بنویسم ولی این تنهای شب تنبل تر از این حرف هاست(فکر کردین مثل جنس دوم حال داره این همه مطلب رو تایپ کنه؟!)
...منم آرش سپاهی مرد آزاده
به تنها تیر در ترکش اینک آماده
...
مجویدم نصب
فرزند رنج و کار
...
این چند بیت روهم نمی دونم درست نوشتم یا نه.
دروازه بلورين خفتن را بگشاي!گلاويز زمان با مكان، اكنون با گذشته،زمين با آسمان، سايه با تصوير، اين سو با فراسو، خاور با باختر.مرگ را در آغوش بگير و نيستي را با تن خود به وجد آر
و اما زندگی، توده واری از فلاکت و بدبختی از رنجی که می بریم،و تلاشی در...اه اینم شد بلاگ؟!با این اراجیف نا امید کننده؟!
حتی دما وند هم حالمو خوب نکرد.
خوب می شم خیلی زودتر از اون که فکرشوبکننین.
توی این آشپزخونه بعضی وقتا غذا های خوبی می پزن

هیچ نظری موجود نیست: