چهارشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۲

ستارگان بر چیناب ها نشسته اند
و از دوردست
ماهیگیری گمنام نوایی ناشناس می خواند
بر سراشیب پرتو ها
گردان های فرشته می لغزند
با گریزی خوش آهنگ
به سوی بیشه مهتاب پوش
و در زیردرختان مهربان خموشی
آب نازک بدن
در مشک شب می خندد
و فراموشی ناب پرده گسترده است
هنگامی که نسیم سرگردان
در باغ خسته می خسبد
هنگامی که کلاف شب
رشته خویش را گره می زند
هنگامی که سایه های نرم شامگاه
بافته می شوند
برویم تا ارغوان افق را بنوشیم.

هیچ نظری موجود نیست: