پنجشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۲

سفر اول از یک تلفن شروع شد:
مجید میای گمو گور شیم؟
کجا؟
هر جا که شد.
و ما از جاده شمال سر در آوردیم.غرق شدیم توی خودمون توی رویا هامون توی شبهای خوشی و مستی اون سالها .ولی خیلی زود تموم شد خیلی زود.

هیچ نظری موجود نیست: