چهارشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۲

و بر دیوار این کوچه دراز و بی سر و ته ما یادگار خود را نوشته ایم. یادگار های زودوده اندک است و یادگار های مانده بسیار.واین باران نرم پاییزی چینه های گلی را فرو می پاشد.
یادگار ها مانند زمانها زودوده می شوند؟
ای یگانه، نه خود را بر گزین و نه خود را در افکن.در قافله ابدی عشق کسی باش کوشا.
و با ذغال روح یادگار خود رابنویس
اینجا ظفرمندی عشق فائوست بر نابکاری مفیستوفلس
و اینجا من همراه زندگیم بار دیگر دست ها و دندانها را میفشرم. و اینک از سرای زیستن به جاده بودن می روم، از کومه سپری به کاخ جاوید.

هیچ نظری موجود نیست: