چهارشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۱

امروز مي خوام اتفاقات دو روز گذشته منعكس كنم
ديروز صبح خيلي دير بلند شدم،دوستم زنگ زد گفت قرار شده براي تحويل پيكر خان ما بريم توي راه بودم دوباره زنگ زد گفترفته بهشت زهرا ما هم بايد بريم ،خلاصه باهم رفتيم اونجا،دامادش اونجا بود و داشت كار هاي اداري رو انجام مي داد ماهم قرار شد بعد از شستشو جنازه رو تحويل بگيريم اولين بار بود كه اين كارو مي كردم،يه عكس از پيكرش گرفتم ،خلاصه تحويل و تحول صورت گرفت (در اين بين خشتك ما هم پاره شد)بعد به تهران برگشتيم ،ناهار خونه خان خوردم بعد رفتم نمايشگاه نقاشي(ببينيد من چقدر باحالم بعد از مرده شور خونه ،نمايشگاه نقاشي)آخه افتتاحيه نمايشگاه بود يكي از دوستانم هم اونجا نقاشي داشت(دارو دسته احسان،بشتابيد كه غفلت موجب پشيمانيست،اونجا پر دختراي رنگو وارنگ بود)يه خورده توي بارون قدم زدم(نمي دونم اين قدم چه به من كرده كه هر وقت دستم برسه مي زنمش) بعد كتاب و ساعت 5 صبح خواب(ديشب بر خلاف هميشه pcروشن نبود.صبح مقابل بيمارستان ايرانمهر،عكس و فيلم كلي ،بعد امامزاده طاهر،اونايي كه نيومدن سرشون كلاه رفت چون كلي سخنران داشت كه اگه بتونم نوارشو پياده مي كنم اينجا مي زارم،بعد خونه يه دوست،با كاوه گوهرين،مرادثقفي،محمد خليلي،بهمن حميدي و چند عضو ديگر كانون،آش و مطاع ذكريا بحث در مورد عمل كرد اعضاي كانون و هيات دبيران،بعد شعر خواني و كلي حال،بعد استاد حميدي چند تا از اشعار پوشكين روكه ترجمه كرده بودخوند كه خيلي حال داد ،حالا شما بگيد من يه چيزيم نميشه؟
(اين مطالب تحت تاثير مطاع ذكريا نگاشته شده اونايي كه اين جا رو مي خونن با ادبيات من آشنا هستند)
مطلب بعدي در باره تصوف است(از سري جنبشهاي اجتماعي درايران)و احتمالا چند عكس از مراسم

هیچ نظری موجود نیست: