جمعه، آبان ۲۴، ۱۳۸۱


پيچيده در پرچم كشورش

عموئي او نيز 37 سال در بند بود(در دو رژيم)

تنها دخترش
تاريخ جنبشهاي اجتماعي در ايران
(اين جريانات به ترتيب وبه تاريخ نگاشته نشده)
كنش هاي شرايط اجتماعي همانند،از دير باز در هر جاي جهان واكنش هايي تقريبا مشابه هم داشته اند،هر گونه نهضت بامحتواي صوفيانه يا عارفانه با مشخصات تقريبا همانند خود كه در هر جاي جهان پيدا مي مي شد و ويژگيهاي همان زمان و همان مكان را به خود مي گرفت.تصوف نيز واكنشي بوده است در برابر ستمگران و بيداد گران هر زمان در برابر حكام، اشراف و طبقه ممتاز.در حال حاشر نيز به دليل جو خفقان و ناميدي در بين مردم اين مسلك طرفداران فراواني يافته به خصوص در سنين 17 تا 30 سال
صوفيه:واژه تصوف تعريفهاي گوناگون داردعده اي مي گويئد از صفه(اصحاب صفه محل گردهمايي مسلمانان براي انتخاب جانشين محمد) مشتق شده ،عده اي مي گويند از صوف به معني پشمينه و عد ه اي مي گويند از سوف به معني دانش و حقيقت گرفته شده.
صفويان ،بعضي از منفعلان عاطفي ستم و بيداد وشرايط اجتماعي و يعضي ديگر از فقيران و بي كسان و درماندگان از فقر و محروميت ،بعضي هم از سرخوردگان و شكست ديدگان بودند كه به اين مسلك به مثابه آخرين چاره و داروي دردهاي دروني و بروني روي مي آوردند .
به طور كلي تركيب اجتماعي متصوفين از طبقه پايين و از ميان پيشه وران و كسبه بود و گاه اتفاق مي افتاد كه افرادي صاحب دولت و دستگاه و مقام نيز به علل عاطفي به ايشان مي پيوستند .
دكتر سيد صادق گوهرين مي نويسد: « چون هميشه، فساد و تباهي در دوران بعد از اسلام به جايي رسيده بود كه ديگر حتي با قيام هاي مسلحانه يا فرقه تراشي هم امكان نداشت آن را بر طرف كرد، اين بود كه اغلب آن ها از ياس و نااميدي به تصوف و عرفان كه داراي دو جنبه مثبت و منفي بود مي گرويدند.»سلاطين وقت نيز براي حفظ موقعيت خود از واكنش مردم ، به پيشرفت اين رباطات و خانقاه ها كمك موثر مي نمودند . چون مي دانستند كه حانقاه نه تنها جايي نيست كه براي آنان توليد زحمت كند ، بلكه حتي با تعليمات خود مردمان ستم زده و عاصي را از طغيان برضد آنان نيز باز مي دارد .
متصوفه اصول عقايد خود را روي خداشناسي كه سرانجام به خودشناسي منتهي مي شد مي گذاشتند . صوفيان بهشت و دوزخ را دو حالت از حالات نفساني مي دانند كه دو سر منزل از منزل هاي آخرتي .
ايراد ديگري كه تصرف بر طرز تعليم شرع مي گيرد ، اين است كه اساس شريعت بر تقليد نهاده شده است و خلق را تقليدشان بر باد مي دهد . اين تقليد نه تنها متشرع را به جايي نمي رساند ، بلكه ريشه همه ابتكارات و ابداعات او و مقلدانش را نيز مي خشكاند و حال كه انسان آزاد است .
در برآوردنهايي مي توان گفت زيان هاي اين پديده خيلي بيش از سودهاي آن بوده است . چنانكه در طي چهارده قرن اخير در اين مملكت نه فقط منشاء هيچ عمل مثبت و پيشرفت و تحولي نشده بلكه هميشه عاملي بوده منفي براي ايستائي و سقوط و شكست .
(دو سال پيرو طريقت صفي علي شاه بودم،و پير ما مردي بود به نام صفا علي شاه كه مرد نيك سرشتي بود و بر خلاف ديگر پيران محقق و مهندس و كارمندشركت نفت بود.دوشنبه ها و پنج شنبه ها به خانقاه مي رفتيم درس و دست افشاني و حال بودبعد از مراسم 5شنبه هم زيارت اهل قبوردر همان خانقاه،حالي بود و تجربه اي و فكر مي كنم براي من تجربه خوبي به همراه داشت)



پرواز در آسمان ابري همراه با تگرگهاي درشت پاييز تجربه اي بود كه تا كنون نداشتم.صبح روز 5شنبه رفتم كوه ،از شير پلا به بالا آنچنان برفي زد كه نگو،قله رو زدم و برگشتم سرعت باد در خط الراس قله به 70 -80 كيلومتر مي رسيد و من را باخود به اين سو و آن سو مي برد.

هیچ نظری موجود نیست: