دوشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۲

يك عاشقانه آرام ) نادر ابراهيمي ) – قسمت اول

عشق يك عكسِ يادگاري نيست . يك مزاحِ شش ماهه يا يكساله نيست . واقعيتِ عشق در بقاي آن است و حقيقتِ عشق در عمقِ آن . و اين هر دو در ارادة انساني ست كه ميخواهد رفعتِ زندگي را به زندگي باز گرداند . دختران و پسران بسياري را مي شناسم كه تمام هدفشان از طرحِ مسئلة عشق , رسيدن است . عجب جنجالي به پا ميكنند ! عجب درگير ميشوند ! اعتصاب غذا . تهديد به خود كشي . قرص هاي خواب آور . تهديد . سكوت . فرياد .... و سرانجام , رسيدن . مشكل امَا از همين لحظه آغاز ميشود . وقتي هدف اينقدر نزديك باشد – گرچه كمي هم دور به نظر ميرسد – بعد از زماني كه برق آسا ميگذرد , ديگر نميدانند چه بايد بكنند – با اولين شست و شويِ پرده ها , لب پر شدنِ بشقاب ها , بوي كهنگي گرفتن جهيز , مي مانند معطَل . قصد بي حرمتي به هم را كه ندارند . بي حرمتي , فرزند كهنگي ست , فرزند تكرار . اين را بايد مي دانستند كه رسيدن , پلة اول مناره ئي ست كه بر اوجِ آن , اذان عاشقانه مي گويند . برنامه اي براي بعد از وصل . برنامه اي براي تداوم بخشيدن به وصل . از وصل ممكن و آسانِ تن به وصلِ دشوار و خطير روح . برنامه اي براي سدَ بنديِ قاهرانه در برابرِ خاطره شدن . برنامه اي براي ابد . براي آن سويِ مرگ . براي بقايِ مطلق . براي بي زمانيِ عشق ....
عشق يك كالاي مصرفي ست نه پس انداز كردني .

مرجان

هیچ نظری موجود نیست: