جمعه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۲

دو سال پیش جایی رفتم که آن هنگام گمان می کردم که تا پایان عمر جایی به زیبایی آنجا نخواهم دید ولی سخت در اشتباه بودم
یه جایی رفتم که فقط گل بود و سبزه گل هایی به رنگ آبی- زرد- بنفش- و قرمز یه دنیا گل با ساقه های بلند آن قدر بلند که کمرم می رسیدند تمام بدنم از گرد گل پوشیده شده بود
رود خانه ای از گل به دریاچه می ریخت و به موازات آن رودی خروشان از آب
آسمان با ماه و خورشیدش زمینو روشن کرده بودند
دریاچه کوه هایی به رنگ سفید در دلش داشت که با سخاوت به همه نشون می داد.
رقص علفها با ترانه های باد
آری این گیاهان از گنجشک ها و زنجره ها پرگوترند
و من با این گوشهای زمینی
سرود آسمان ها را می شنیدم
که با باران زرین خورشید
فرو می ریزد
در جان زمین ودر آنسوی کوهها
در صرف و نحو همه موجودات
در چکامه پر شور آتش فشان
در میانه موش ها و مورها
خلاصه که جای همه خالی اگر بر تنبلیم غلبه کنم چند عکس از اونجا براتون می زارم(البته هر وقت چاپ شد)
از تو دورم ای شهر
بامن اینجا
همه چیز است تمیز
آب مهتاب گیاه
آب می خواند اینجا آزاد
صخره می خندد در لذت خیس
از تو دورم
پری از هم همه مصنوع
تو چه می دانی آرامش چیست؟
تا من از خواب خزه
در سراشیبی مرطوب بگویم سخنی
...
فعلا که مجنون زیبایی اونجام تا بعد ببینیم چی میشه.



هیچ نظری موجود نیست: