سه‌شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۱

اين چند روز رو براي پياده روي توي جنگل رفته بودم جاي همتون خالي (از كلاردشت به متل قو)اگه بخوام در موردش بنويسم مثنوي 70 من كاغذ ميشه .
مي خوام يه تيكه از زندگيم رو بنويسم .از حالا بگم من نه نويسنده ام نه ادعاي اونو دارم و مطالب روز آمد و خاطراتم رو onlineمي نويسم براي همين ممكنه كه خيلي از هم گسيخته به نظر برسه.
محرك من براي نوشتن اين خاطرات مطلبي در بلاگ آيدا بود(خدا بگم چيكارش كنه كه منو ياد خاطرات تلخي انداخت)

هیچ نظری موجود نیست: