یکشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۲

اين شعرو من خيلي دوست دارم(گذشته از اون وقت ن.شتن مطلب رو هم ندارم)
راسيسم، ناسيوناليسم، دين

(در سه پرده)



شعري از احمد شاملو



غوغا بر سر چيست؟

بىرنگان رنگيان را به بردگى مىخوانند

مىگويند: به شهادت صريح سندى عتيق

نيم روزى در زمان هاى از ياد رفته

بازماندگان توفان بزرگ را بر عرشه كشتى

به نمايش شرمگاه پدر مشترك مان

از خنده بىتاب كرديد

حاليا عارفانه به كيفر خويش تن در دهيد!



غوغا بر سر چيست؟

بيكارگان هر گروه كنايتى ظريف را به نيش خنجر

گرد بر گرد خويش

خطى بر خاك كشيده بودند

كه اينك قلمروى مقدس ما!

و كنون را بر سر يكديگر تاخته اند

كه پيروزمند مقدس تر است!

چرا كه اين برسختن را ميزانى ديگر به دست نيست

هياهو از اينجاست!

جنگاوران خسته شمشير در يكديگر نهاده اند تا حق كه راست!



غوغا بر سر چيست؟

ظلمت پوشانى از اعماق برآمده اند كه مجريان فرمان خداييم

شمشيرى بىدسته را در مرز تباهى و انسان نشانده اند

و بر سفره يى مشكوك جهان را به ساده ترين لقمه يى بخش كرده اند

ما و دوزخيان!

فرمان خدايم!

فرمان خدا چيست؟ خدا!!!

هیچ نظری موجود نیست: