شنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۲

زندگی روی کبره دستهایمان ماسیده است
و کلمات در انتهای نگاه ها
در انتظار گفتن
جان می کنند
پرندگان با قفسهایشان کوچ می کنند
و عابران با دستبندهایشان در خیابان راه می روند
نه
غبار پنجره
از خاک نیست
از اندوه است
می دانم،
از اندوه است

هیچ نظری موجود نیست: