شنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۲

سفرم یه خورده به تعویق افتاد
زندگي را به دوش داريم ، با كوله هايي سرشار از
شور و شادي
پنجره دلمون رو به صحرائيه ، پر از آب و آبادي
ما ، جنگل داريم ، چشمه داريم
بركه داريم پر از ماهي ، باغ داريم پر از قناري
خونه ما ديوار نداره ، فرشمون سنگ و سبزه ،
سقفمون آسمون

خونه ما ، كوه و صحراست .
ابر آبشار مثل گيسويي بر دامن زمين پهن ميشه ،
و خنكاي طراوتش دل داغمونو جلا مي ده.
كبوترايي از پهناي سينه آبشار پرواز مي كنن
گل خنده لبان دوست ، دشت دل رو پر از
شقايقهايي با پرانه هاي شاد ميكنه .
دستان دوست لانه سالها بي جانپناهي دلم
دستان دوست سبدي پر از بذر اميد

چشمه دلم چه زلال ميشه
آنگاه كه در قله بر دستان تو گريه مي كنم
اي خيالت قاتق نان دلتنگيهايم
دستت را به من بده
تا شادترين ترانه ها را سر دهم

گل آفتاب كه بتابه
من چوپان بي رمه
در سايه سار چادري ، با منگوله هاي شاد
مجنون بي قرار
تصوير مي كنم
روياي خويش را

هیچ نظری موجود نیست: