چهارشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۲

ای کاش
اون نگات تنهام نمی ذاشت
ای کاش
ای کاش...
ساعت شیش صبح می رسم خونه تا نه هم وقت دارم که بخوابم.
تلفنم هم قطع شده(بدلیل عدم پرداخت بدهیش) خلاصه که همه چی جوره. یه سفر رودلم مونده بد جور بد جوری هم دلم تنگه ولی
...

هیچ نظری موجود نیست: