دوشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۲

مي خواهم چكامه اي بسرايم از سنگ
چكامه اي از مرواريد هاي سبز
ونه ترانه اي مويه گر
كه از پيرار پرير روانم زمزمه كند
با عطر شوم گياه مرده
و روايتي از آن زمان هاي سپنج
كه بر شاخصار زندگي خشكيده اند
مي خواهم چكامه اي بسرايم از سنگ
زيرا روان سيمابگون شعر
هرگز بي گرانش انديشه نتواند
در آن دم كه با بدر هايزمان روييدم
بربرگهاي سرب فام از مه
نيروي جادو گر خورشيد بود
و سلاح بامداد بر كرانه هاي تلخ مي درخشيد
...
عادت ندارم در مقابل مسائل روز جامعه بي تفاوت باشم و خوب هم مي دونم كه مخاطب احتمالي اينجا غالبا حال و حوصله خوندن مطالب جدي رو نداره و اصولا در فكر اين چيز ها نيست.
انتخابي ديگر در راه است انتخاباتي فرمايشي انتخابي كه كانديداهاي آن هيچ كدام(تقريبا) نماينده تفكر غالب مردم ما نيستند. نمايندگاني كه بايد سوگند به قانوني بخورند كه اساسا ضايع كننده حقوق اساسي مردم و مخالف حقوق بشر و آزادي هاي اساسي است.كه فقط همين ماده 98 و 99 پذر همين كانديدا ها رو در آورده و جلوشون گذاشته... بسه ديگه
تا بعد

هیچ نظری موجود نیست: