تنهای شب
دل نوشته ها
یکشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۲
مي دوني
من فكر مي كنم سر ما كلاه گذاشته اند. يكنفر آن بالا،همانجا كه هيچ كس نيست،هست كه همه را دست مي اندازدو تفريح مي كند. آن بالا يك لبخند هست،عجيب و پر تمسخر، يك پوز خندو هيچكس هم پشتش نيست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر