پنجشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۱

سخن گو از بهار ،
از آن گلسنگ ملون
كه در زير آسمان گوگردي
روييد ،
از پرش غبار طلايي بر مارپيچ جاده ها ،
از گودال ها كه آسماني در خور دارند ،
از بي شمار گل هاي زرد ،
در بي شمار گل هاي سفيد ،
از غرش هاي محو در لابلاي سكوت ،
از دلهره گام هاي ناشناس ،
از طيران پرنده در مدارهاي هوا
بر فراز درختي با ده بازوي گشاده
و ظهور ناگهاني خورشيد با تجلي ساحر خود
در ميان رنگ ها و حجم ها .
جهان هماهنگي است .
هماهنگي بنفش باز نسترن ها با ارغوان تيره افق .
هماهنگي قنديل هاي گلي فام شاه بلوط
با تاج لرزان سروها .
جهان پديده ها است .
رعشه دائمي علف هاي لاغر و خميده
و سفر بي سرانجام گل هاي قاصد
و چرخش ناگزير برگ هاي رها شده در باد سرنوشت .
و چشمان من
در قفسه آجرها و شيشه ها
چون به پرواز درناها در لاژورد مي نگرد
از اندوه نمناك مي شود .
از اينجا تا پرده شفاف ماه ،
تا كشور فراخ آب هاي آسماني
آه اي پرش خيال و نگاه
در اين امواج نوراني هوا
كه آن را چون شير گرن مي توان نوشيد
نغمه اي دور دست بر بال عاج كبوترهاي مهربان ،
سرود بلورين كودكي است با جعدهاي طلايي
ولوله اي از برگ ها در شاخه هاست ،
با آن همه پرزهاي سيمين و رگ هاي لطيف
و آن همه طرح هاي هندسي و غير هندسي
آري اين گياهان
از گنجشگ ها و زنجره ها پرگوترند
و من با همين گوش هاي زميني
سرود آسمان را مي شنوم
كه با باران زرين خورشيد
فرو مي ريزد . در جان و در شعر مواد
و در آنسوي كدورت ههاي چوبينه و سنگينه ،
در صرف و نحو همه موجودات ،
در چكامه پر شكوه آتش فشان ،
اين گل خون آلود زمانه ،
در محط پر طنين آبشار ،
در همه جا روح من است نشسته و من
در اين معبد ارواح آشنا
بين ستون هاي طولاني نور ديوانه وار مي گردم
و با غرش رعد مي خندم
تا آنجا كه
با شانه هايي خيس به زير پوشال هاي معطر پناه برم .
شلاشاپ يك جوي گمراه ،
آنجا كه منخرين لطيف آهو مي لرزد
و ميوه كال بي صدا سقوط مي كند
بر سنگ هاي خزه پوش و سنگ هايي با رگه آبي ،
در اين مخزن رنگ هاي بي نام ،
در اين بازي شگرف سايه ها و روشني ها
و در اين شهرهاي پر غلغله مورها و زنبورها
با عزلت خويش
كه مانند شراب مست مي كند ،
با عزلت خويش كه مانند ابديت ژرف است .
**************************************
هر سال قبل از عيد مي نشستم و براي خودم و براي سال جديد برنامه ريزي مي كردم، و تقريبا به تمامي اهدافم دست مي يا فتم بجز يكي
امسال نيز آن موضوع جزو برنامه هايم بود باز نيز چنين نشد.
براي سال آينده هيچ فكري نكردم براي سالي كه معلوم نيست تا كي دوام بيارم.
براي همه سال خوبي رو آرزو مي كنم

هیچ نظری موجود نیست: