یکشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۲

به سبک انشاهای دوره دبستان
تعطیلات نوروزی خود را چگونه گذراندید ؟ ( قسمت اول )

سلام . سال نو مبارک
سال نوی ما بسیار خوب آغاز شد . تحویل سال ما خواب ماندیم و 25 دقیقه بعد از تحویل سال ما را همسر محترم بیدار نمودند و گفتند یکی دو دقیقه قبل سال تحویل شد ! ما هم به زور چشمان مبارکمان را از خواب بیدار کردیم و شروع به دیده بوسی با خانواده نمودیم . امسال به دلیل معذوراتی که تا الان برایمان روشن نشده خانواده همسرمان سفره هفت سین پهن نکرده بودند . به همین دلیل ما هنوز هم منتظریم که عید بیاید ........... بعد هم دوباره گرفتیم و خوابیدیم
روزهای بعد را هی رفتیم توی تنها خیابان چالوس قدم زدیم و از بس که قدم را زدیم بیچاره درب و داغان گردید .
از روز پنجم عید هم منتظر آمدن روز ششم بودیم . در این روز قرار بود عده ای از دوستان برای دید و بازدید از خرسهای جنگلی که تازه از خواب زمستانی بیدار شده بودند به چالوس بیایند . صبح روز ششم فهمیدیم که یکی از دوستان که اسمش را نمی گویم ( اگر بگویم حتما شما او را می شناسید . ویژگی این آقا دست فرمان بسیار خوبشان می باشد ! ) با یک پراید بی نوای دیگر تصادف کرده و دچار خسارات فراوان مالی و روانی شده اند . بالاخره در ساعت هفت و نیم شب موفق به دیدار روی ماه ایشان گردیدیم که البته خیلی هم روی ماهشان تعریفی نداشت .
روز بعد هم رفتیم به عیادت ماشین فلک زده ایشان که دچار مختصری جراحت ( در حدود 700 هزار تومان ) شده بودند . صاحب محترم ماشین هم از آن پس به خاطر اینکه بیشتر از اینها به خرج نیفتند فقط به خوردن نان و ماست بسنده نمودند ....
این بود قسمت اول انشای ما . قسمت ( های ؟ ) بعدی این انشاء را در روزهای بعد پیگیری فرمائید لطفا !!!
مرجان

هیچ نظری موجود نیست: