یکشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۱

از عموهايت

نه به خاطر آفتاب , نه به خاطر حماسه
به خاطر ساية بام كوچكش
به خاطر ترانه ئي
كوچك تر از دست هاي تو

نه به خاطر جنگل ها , نه به خاطر دريا
به خاطر يك برگ
به خاطر يك قطره
روشن تر از چشم هاي تو

نه به خاطر ديوارها – به خاطر يك چپر
نه به خاطر همة انسان ها – به خاطر نوزاد دشمنش شايد
نه به خاطر دنيا – به خاطر خانة تو
به خاطر يقين كوچكت
كه انسان , دنيائي ست

به خاطر آرزوي يك لحظة من كه پيش تو باشم
به خاطر دست هاي كوچكت در دستهاي بزرگ من
و لب هاي بزرگ من
بر گونه هاي بي گناه تو

به خاطر پرستوئي در باد , هنگاهي كه تو هلهله ميكني
به خاطر شبنمي بر برگ , هنگامي كه تو خفته اي
به خاطر يك لبخند
هنگاهي كه مرا در كنار خود ببيني

به خاطر يك سرود
به خاطر يك قصه در سردترين شب ها , تاريك ترين شبها
به خاطر عروشك هاي تو , نه بخاطر انسانهاي بزرگ
نه به خاطر شاهراه هاي دور دست

به خاطر ناودان , هنگامي كه مي بارد
به خاطر كندوها و زنبورهاي كوچك
به خاطر جار بلند ابر در آسمان بزرگ آرام
به خاطر تو
به خاطر هر چيز كوچك و هر چيز پاك به خاك افتادند
به ياد آر !
عموهايت را ميگويم
از مرتضي سخن ميگويم .

احمد شاملو - در رثاي مرتضي كيوان , از اعداميان شاخة نظامي حزب توده
مرجان

هیچ نظری موجود نیست: