پنجشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۱

درآغاز، تاوشتري ـ آفريننده جهان ـ چون به خلقت زن رسيد ، ديد آنچه مصالح سفت و سخت « و آشغال و نكره و مزخرف و به در نخور»(به زعم خواهرم چون اون تايپ كرده)براي خلقت آدمي لازم است ، در كار آفرينش مرد به كار رفته و ديگر چيزي نمانده . در كار خود ، واله گشت و پس از انديشه بسيار چنين كرد : گردي عارض از ماه و تراش تن از پيچك و چسبندگي از پاپيتال و لرزش اندام از گياه و نازكي از ني و شكوفايي از گل و سبكي از برگ و پيچ و تاب از خرطوم پيل و چشم از غزال و نيش نگاه از زنبور عسل و شادي از نيزه نور خورشيد و گريه از ابر و سبكسري از نسيم و غرور از طاووس و نرمي از آغوش طوطي و سختي از خاره و شيريني از انگبين و گرمي از آتش و سردي از برف و زاري از فاخته و وفا از مرغابي نر گرفت و به هم سرشت و از او زن ساخت و به مردش سپرد.
پس از هفته اي مرد نزد خدا آمد و گفت : «خدايا !اين موجودي كه به من داده اي ، زندگي را بر من تباه كرده . پيشه اش پرگويي است ، هيچ گاه مرا به خود وا نمي گذارد ، آزارم مي دهد ، مي خواهد هميشه نوازشش كنم ، ميخواهد هميشه سرگرمش بسازم ، بيخود مي گريد ، تنها كارش بيكاري است . آمده ام او را پس بدهم ، زيرا زندگي با او برايم امكان پذير نيست . او را از من بازستان . »
خدا گفت : «باشد »و زن را پس گرفت .
پس از هفته اي ديگر ، مرد دوباره نزد خدا شد و گفت : « خداوندا !ميبينم از زماني كه او را به تو پس داده ام ، تنهاي تنها شده ام .به ياد مي آورم چگونه برايم آواز مي خواند و مي رقصيد ، از گوشه چشم به من مي نگريست ، با من بازي مي كرد و به تنم مي چسبيد ، خنده اش گوشنواز بود ، تنش خرم و ديدارش دلنواز بود . او را به من بازپس ده . »
خداوند گفت : « با شد » و زن را به او پس داد .
پس از سه روز ، ديگر بار ، مرد نزد خدا شد و گفت : « خدايا ! نمي دانم چگونه است ، اما من به اين نتيجه رسيده ام كه زحمت او بيش از رحمت اوست . پس ، كرم كن و او را از من باز پس گير. »
خدا گفت : « دو رشو ! هرچه گفتي بس است . برو با او بساز !»
مرد گفت : «اما با او زندگي نتوانم كرد . »
خدا گفت : «بي او هم زندگي نتواني كرد . » آنگاه به مرد پشت كرد و دنبال كار خود رفت .
مرد گفت :« چه بايدم كرد ؟ نه با او توانم زيست ، نه بي او . »

اين يك افسانه سانسكريت بود در باره خلقت زن، بقيه مطلب( مفهوم روابط آزاد بين زن و مرد در مارکسيزم ) فردا مي نويسم

هیچ نظری موجود نیست: