سه‌شنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۱

مفهوم روابط آزاد بين زن و مرد در مارکسيزم
و تفاوت آن با مفهوم بورژوائی «سکس آزاد»
قسمت پنجم
کولنتای در نوشته خود به نام «تزهائی در باره اخلاق کمونيستی در روابط زناشوئی» می گويد: «آميزش جنسی نبايد امری شرم آور و گناهکارانه تلقی شود. اين آميزش بايد بصورت عملکردی طبيعی و قانونی، بصورت تجلائی از يک جسم سالم برسميت شناخته شود، همانند مرتفع ساختن گرسنگی و تشنگی. در پديده های طبيعت نه چيزی بنام اخلاق هست و نه غير اخلاق. ارضاء يک نياز طبيعی فقط در حالتی غيرعادی می شود که از حدود بهداشتيش تجاوز کند....بنابراين اخلاق کمونيستی همانطور که علناً عادی بودن جذابيت جنسی سالم در سن بلوغ را برسميت می شناسد، حدودی را نيز برای تظاهرات جنسی قائل می شود که مقاربت خارج از آنها اشکالی ناسالم، غيرطبيعی و ناهنجار بخود می گيرد، مثلاً افراط و نيز تمامی روابط جنسی ايکه جسم را بفرسايد و بدينوسيله انرژی برای کار ... را تنزل دهد.»
از ديد کولنتای، در اخلاق کمونيستی آميزش زناشوئی می بايد بر دو مبنی استوار باشد: برمبنی بهداشت و برمبنی تکامل همبستگی های روحی و معنوی. رعايت بهداشت تنها زمانی حقيقت پيدا می کند که امکانات بطور رايگان در دسترس همه به يکسان قرار داشته باشد. تکامل همبستگی های روحی و معنوی نيز تنها با رشد ارزشهای انسانی در جامعه و بدور از هرگونه منافع شخصی و طبقاتی قابل درک و لمس می گردد.
در جامعه ايکه ستم انسان بر انسان، هم در زمينه اقتصادی و هم جنسی آنقدر شدت دارد که انسانها برای گذران زندگی و حفظ بقای خود (هر چند هم که کوتاه مدت باشد)، مجبورند تا جسم خود را در اختيار ديگری گذارند، طبيعتاً عشق، احساسات، وابستگی های روحی و معنوی ديگر از آن جامعه رخت بربسته و انسانها، روبات های از پيش برنامه ريزی شده ای هستند که در سنين مختلف پا به عرصه اجتماع می نهند.
اين ارزشها کجا شکل گرفته و چگونه انتقال می يابد؟ اين ارزشها را تبليغات جامعه بورژوائی برای مردم مطرح کرده و« خانواده» يا آن کوچکترين جماعتی که کودک در بدو حيات خود می شناسد، مثل شير مادر به او می خوراند. زمانيکه کودک آماده قدم به اجتماع گذاشتن می گردد، ديگر يک انسان آزاد و مستقل و متفکر نيست! انسانی است که برای اينکه بتواند در آن اجتماع گليم خود را از آب بيرون کشد، نقداً تمام دوز و کلکهای حاکم بر جامعه را آموخته و به «اخلاق» و «ارزش» های آن وارد است و با ورودش به اجتماع، آموخته ها را به تجربه گذاشته و در کار زبده می گردد. اين انسان، يک انسان آزاد و متفکر نيست که روباتی است تحت کنترل فرهنگ حاکم، خواه اين فرهنگ شرقی باشد خواه غربی.
برای رها شدن اين انسانها از قيد اين اسارت، لاجرم لازم است تا مبانی و پايه هائی که اين نظام را استوار نگه می دارند، از هم پاشيده و نابود گردد و در عين حال آن شرايط عينی و طبيعی ای هم که زمينه آفرين هستند، بطور صحيح و علمی ريشه کن شود. درست مانند ريشه کن کردن يک بيماری که اپيدمی شده باشد: اول بايد به بيماران رسيد و آنان را بهبود داد، ولی در عين حال هم بايد برای حفظ سلامت بقيه، محيط زيست مردم را از آن بيماری پاک کرد. اخلاق بورژوائی هم در تمام جوامع بورژوائی حالت اپيدمی را دارد و انسانها اغلب در شرايطی هم نيستند که بتوانند دنبال آنتی بيوتيک و واکسن آن باشند.

هیچ نظری موجود نیست: