چهارشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۱


از من پريسد تا حالاعاشق شدي
گفتم:هرروز من عاشق ميشم
گفت : چه طور؟
گفتم: من عاشق مي شم وقتي مي بينم يه مورچه با چه زحمتي تكه ناني براي خونوادش مي بره
من عاشق مي شم وقتي كه پسر بچه فقير با لباسي ژوليده ودستاني خسته، گل توي دستشو نمي فروشه وميگه برا مادرم ميبرم(عكسشو بعدا توي اينجا ميزارم)
من عاشق مي شم وقتي وبلاگي رو مي خونم كه اشكو توچشمام مياره و...
من عاشق مي شم وقتي ميبينم دو تا گل دست در گردن هم ديگه انداختن و به خورشيد نگاه ميكنن
من هميشه عاشقم

بچه ها ديشب يكي از دوستام مريض بود و من رفته بودم پيشش ، ندا (خواهرم) شيطوني كرده و به جاي من نظر داده
يه دوست خيلي عزيز هم ديروز رفت آلمان اميدوارم زود برگرده چون من اصلا تحمل دوريشو ندارم

هیچ نظری موجود نیست: