یکشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۱

صداي زنگ موبايلم قايقرانان رود ولگاست امرو توي ماشين داشتم ميرفتم شروع به نواختن كرد انقدر امروز اين نوا برام دلنشين بود كه اصلا دوست نداشتم به تلفن جواب بدم بلاخره برش داشتم پروين بود تولدو تبريك گفت بهش گفتم با اين همه مشغوليت چه طور يادت مونده بود خنديد گفت طعنه ميزني.داره روي دوتا كتاب هم زمان كار ميكنه يكي تاريخي در مورد زنان وديگري مجموعه مقالات اونهم در مورد زنان كلي با هم گپ زديم هر دوتامون از اين همه كار داره حالمون به هم مي خوره ولي پوست ما از اين حرفا كلفت تره.
يه مطلب نوشتم ديدم خيلي سياسيه به درد اين جا نميخوره. ميخوام روي احاديث مربوط به زنان كار كنم اگه وقت شد امروز يكيشو مينويسم

هیچ نظری موجود نیست: