مرگ وارطان *
» وارطان ! بهار خنده زد و ارغوان شكفت .
در خانه , زير پنجره گل داد ياسِ پير ,
دست از گمان بدار !
بودن به از نبود شدن , خاصه در بهار ... «
وارطان سخن نگفت ,
سر افزار
دندانِ خشم بر جگرِ خسته بست و رفت .
*
» وارطان ! سخن بگو !
مرغِ سكوت , جوجة مرگي فجيع را
در آشيان به بيضه نشسته ست ! «
وارطان سخن نگفت ,
چو خورشيد
از تيرگي بر آمد و در خون نشست و رفت .
*
وارطان سخن نگفت
وارطان ستاره بود :
يك دم در اين ظلام درخشيد و جست و رفت .
وارطان سخن نگفت
وارطان بنفشه بود :
گل داد و
مژده داد : » زمستان شكست «
و
رفت ... «
احمد شاملو
...............................................................................
* ميدونين وارطان سالاخانيان كي بود ؟
مرجان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر