یکشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۱

بامرگ مرد
زن تور سفيدعروسي را
به نوار سياه بخت خود گره زد
مرد با دستاني خالي در خاك مي شد
وبه اعماق زمين مي لغزيد
و زن همچنان به اشيا دست مي سود
تا مگر زندگي را باز يابد
نگران چه بود؟
دندانهاي طلايي كه دفن ميشدند؟
ياهمه هراسش،زن مردي مرده بودن بود؟
چگونه انگشتان ولبانشان به هم مي آميخت
و اكنون مرد به زير خاك فرو ميشود
ودندانهاي طلايش را با خود ميبرد

*************************
امروز داشتم توی ماشين راديو تهران رو گوش می کردم داشت قسمتی از شاهنامه را پخش می کرد داستان رستم و سهراب قبلا اين قسمت را بارها خوانده بودم ولی اين بار به موضوع جالبی بر خوردم وآن اين بود که تهمينه از رستم خواستگاری می کنه البته می دونم در اساطير
زمانی بوده است که مادر سالاری بوده ولی ای کاش امروزه هم دختران به خودشان اين جرات رو می دادند که اگر کسی را دوست داشتند به او بگويند وحتی به او پيشنهاد ازدواج بدهند
راستی (خطابم به آقايونه)اگر دختری از شما خواستگاری کنه چه واکنشی نشان می دهد و
چه فکر ميکنيد

هیچ نظری موجود نیست: