تنهای شب
دل نوشته ها
پنجشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۲
سفر اول از یک تلفن شروع شد:
مجید میای گمو گور شیم؟
کجا؟
هر جا که شد.
و ما از جاده شمال سر در آوردیم.غرق شدیم توی خودمون توی رویا هامون توی شبهای خوشی و مستی اون سالها .ولی خیلی زود تموم شد خیلی زود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر