ماه خونین
شب،
در طبلِ خاموشِ خود
ماه را به بند کشیده است.
من در ازدحامِ چراغهای کور
سایهی تو را جستوجو میکنم
بیآنکه بدانم
کدام سویِ افق
این سیاهی را
چونان زخم بر پیشانیِ آسمان
میخوانی
باد
پچپچهی سردیست
که خبرِ فاصله را
از بامها میپراکند،
و من تنها
به تماشای دهانی خونچکان از نور
ایستادهام؛
گویی جهان،
یکباره
تمام شعرهای نگفتهاش را
بلعیده باشد
نظرات