تنهای شب
دل نوشته ها
شنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۲
خون را
گل رگهايم را ببين
شكفته بر جانم
و اميدم را
كه ايستاده است
در كنارم
گريه ام را ببين
كه ستاره ها را مي شويد
و ترانه ام را
كه براي شنيدنش
آفتاب
از ديوار خاك بالا مي خزد
وماه
خود را از شكاف شب بيرون مي اندازد
(چون چهره اي)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر